حتی نمیدونم این بار چندمه که حالت تهوء باعث میشه سمت سرویس بهداشتی بدوم! اما برای اولین بار اینو از جونگ کوک میشنوم که:
" صبر کن! شاید حامله باشی! "
وحشتناک تر از اون، گوش دادن به ناله احمقانه ایه که از دهان خودم بیرون میاد:
" برای هشتمین بار؟! نه! "
نق نقو با گیجی تمام دستاشو بالا میاره. تلاش میکنه با خونسردی سوالشو به زبون بیاره. سوالی که در واقع توی سر خودم هم شناوره:
" چی گفتی جیمین؟! تو الان گفتی بار هشتم؟! داری بهم میگی هفت بار دیگه هم، هفت تا اسپرم وارد بدنت شدن و هفت تا بچه از اون جا بیرون اومدن؟! "
نق نقو مثل آتشفشانی به نظر میاد که جلوی فورانش رو گرفته! با وحشت دستهامو روی شکمم میذارم و بعد از مطمئن شدن بابت این که هیچ موجود زنده ای اون تو نیست، نفس راحتی میکشم:
" جونگ کوک فقط داره مزخرف میگه! "
همین لحظه صدای خنده پسر خرگوشی به هوا بلند میشه. به بالاتنه برهنه اش زل میزنم که روی تخت بزرگ وسط اتاق لم داده و نوار باریکی از آفتاب دقیقا روی نیپل هاش افتاده " مرض! به چی میخندی کدوتنبل؟ "
" جئون جیمین! تو چرا همیشه همه چیزو فراموش میکنی؟ چرا آخه؟ "
با دیدن حالت روی صورت جونگ کوک و شنیدن خنده های پرتمسخرش یک بار دیگه شکمم رو لمس میکنم. انگار یکی از درونم منتظره هر لحظه باد کنم و بهم بگن " شما دارید صاحب بچه میشین! "
و این جاست که نق نقو، حاضر جواب، خودشیفته، رمانتیک، گرگ ماده، ترسو و حتی خیالپرداز درونم همگی با ناباوری تکرار میکنن " جئون جیمین؟! "
" هاهاها! بامزه بود ولی یادت باشه من یه اسم خونوادگی خیلی قشنگ دارم آقای جئون پس اسم خونوادگیتو واسه خودت نگه دار! "
این حرف فقط باعث تشدید شدن خنده هاش میشه. سرشو به عقب و روی بالش پرتاب میکنه " خدا! باورم نمیشه شب میخوابی و صبح این طوری میزنه به سرت! من عاشق خل بازیاتم جیمین!... و باید بگم، چهار سال و سه ماه و دو روز و یک ساعته که 'پارک' جاش رو به 'جئون' داده! "
بابت این طور دست انداختنم، منو به نقطه کفری شدن میرسونه، پس با دو به سمتش شیرجه میزنم و ثانیه بعدی روی قفسه سینه اش نشستم. درست مثل یه حیوون وحشی بهش زل میزنم. جونگ کوک بالاخره خنده هاش رو کمتر میکنه چون انگار غافلگیرش کردم. حرف میزنه:
" لعنتی! چرا وقتی داشتیم با هم ازدواج میکردیم از این دیوونه بازیات چیزی رو نکرده بودی؟! "
با چشمهای گرد زل میزنم به صورتش:
" گفتی ما چه غلطی کردیم؟! "
جونگ کوک با گستاخی میپرسه:
" خیلی غلطا! از کدوم برات بگم؟ "
YOU ARE READING
Pancake | Kookmin {COMPLETED}
Randomجیمین دلش میخواد از دست جئون جونگکوک داد بزنه چون اون آدم نیست، بلای آسمونیه. چاپ شده توسط نشر مانگاشاپ #1 in fiction { comedy | fluff | smut }