" نه، اصلا! "

صدای گریه هاش بلندن. جونگ کوک دلواپس تر از قبل، دستمالی رو از جیب لباسش بیرون میاره و به طرف دختره میگیره:

" آروم باشید!... اگه مایل باشید میتونم تا یه جایی برسونمتون! "

دختره دستمالو قبول میکنه. در حالی که اونو روی چشمهاش میکشه، جواب میده:

" ماشینم اون طرف پارک شده... "

توی سرم به خراب شدن نقشه های هوشمندانه اش میخندم. دلم میخواد بعدا بابت این یکی حسابی دستش بندازم. بین همین افکارم که دختره با بینی گرفته اش ادامه میده:

" اما راستش اصلا نمیتونم پشت فرمون بشینم! "

نق نقو پقی میزنه زیرخنده:

" تو بهترین دارو برای جوون موندن پوستی پارک جیمین! "

مقابل چشمهام، دختره در اتوموبیلو باز میکنه و روی همون صندلی ای میشینه که چند دقیقه قبل من نشسته بودم. شدت اشک ریختنش کمتر شده و حالا بیشتر فین فین میکنه. جونگ کوک با تن صدای ملایم و مهربونی میپرسه:

" فکر کنم نوشیدن کمی آب کمکتون کنه... " اما دختره بلافاصله رد میکنه " نه ممنون، خوبم. دیگه به عوضی بازیاش عادت کردم! لطفا منو تا خیابون نهم ببرید. "

جونگ کوک سری تکون میده و راه میفته. دستهامو توی سینه جمع میکنم. احتمالا این دختره باید دوست دختر مینهو باشه مگر این که عوضی های بیشتری توی اون خونه باشن.

جونگ کوک تبدیل به پیرمرد نصیحت کن قصه ها میشه " اگه چیزی اذیتت میکنه حتما با یه دوست راجع بهش حرف بزن. اینجور چیزا رو نباید توی خودت دفن کنی. بهت صدمه میزنن! "

" من که کسی رو ندارم. تنها کسی که داشتم اون بود و حالا- " خیلی سعی میکنه دوباره نزنه زیر گریه. حواسشو با تماشای بیرون از پنجره پرت میکنه و ساکت باقی میمونه.

طوری که دختره متوجه نشه، چهره تمسخر آمیزی به خودم میگیرم. با چشمهام دختره رو از داخل آیینه به جونگ کوک نشون میدم و بعد لبهامو سفت و محکم روی هم فشار میدم. میخوام بهش بفهمونم عمرا بتونه ازش حرف بکشه.

پاسخ جونگ کوک مثل همیشه یه لبخند پر از اعتماد به نفسه. با صدای بلند یک بار دیگه شروع به حرف زدن با دختره میکنه:

" پس بذار تو رو با برادر عقب مونده ام آشنا کنم! پشت سرت نشسته... "

اول تصمیم داشتم به عقب بچرخم و دنبال یه عقب مونده بگردم که فهمیدم منظور این بی قواره دراز، خودم بودم! دختره با صورت پفدار، به طرفم میچرخه و مجبور میشم قبل از این که گندش دربیاد، دست و پامو جمع کنم. در حالی که صاف توی چشمهاش زل زدم، سعی میکنم به یاد بیارم چطور باید مثل یه خل و چل به نظر بیام!

Pancake | Kookmin {COMPLETED}Where stories live. Discover now