" میدونم اوپا کلی خاطرخواه داره، ولی تکون بخور، من عجله دارم! "

نفسمو با خشم بیرون میدم و آماده رکاب زدن با دوچرخه میشم، سر میچرخونم تا جواب دختره خل و چلو بدم:

" عمرا خاطرخواه اون اوپای پخمه ات باشم! "

وقتی پاهام با عصبانیت روی رکاب بالا و پایین میرن، ادای اون دخترو درمیارم. دوباره با حرص داد میزنم:

" عمرا! مگه این که بمیرم! "

دختر بچه ای از پنجره ماشین منو به مامانش نشون میده " وای مامان! اون دیوونه ست؟ "

به درد پاهام توجه نمیکنم و سعی میکنم سرعتمو بالا ببرم. باید از این مردم فاصله بگیرم، قبل از این که کنترلمو از دست بدم و گرگ ماده درونم دل و روده همشونو بریزه بیرون!

.
.
.

اما به نظر نمیاد امروز آرامش بخواد روی خوش به گرگ ماده درونم نشون بده چون چند ساعت بعد وقتی در حال تغذیه بچه ها بودم و از جوری که خورده های غذا وارد دهان های کوچیک در حال باز و بسته شدنشون میشد، حس خوشحالی خیلی غلیظی در طول رگ هام میدوید، کسی به جون زنگ در خونه افتاد.

طوری زنگ میزد انگار میخواست رکورد سوزوندن زنگ در خونه ای رو در کوتاه ترین زمان ممکن مال خودش کنه.

از بچه ها دل میکنم و به قدمهایی که از طولشون معلومه چقدر خشم نهفته دارن، سمت در حرکت میکنم. وقتی کسی این طوری مزاحم وعده های غذایی بچه های من میشه باید با زندگی خداحافظی کرده باشه!

نفسمو حبس میکنم تا به محض باز کردن در توی صورت طرف داد بزنم. آماده ام صورتشو خنج بندازم و نشون بدم وقتی از ماده گرگ درون حرف میزنم با کسی شوخی ندارم. ولی از چشمی در فقط دو ردیف دندون سفید و مرتب آشنا ببینم که از پشت یه لبخند پت و پهن بیرون پریدن.

" جونگ کوک! "

پسر قدبلندی که مقابلم ایستاده نیشش تا جایی باز شده که گوشه چشماش چند تا چین کوچیک افتاده. لکه ای قهوه ای رنگ روی گونه چپش مونده.

" سلام به هیونگ خوش قد و بالام! "
اگه کارش به جایی رسیده که قد منو دست بندازه پس حتما برای مردن آماده شده.

ولی قبل از این که فرصت کنم به سمت خرگوش پلید حمله کنم یا ضربه فنی مخصوص روی هیکلش پیاده کنم، صدای جدید و بلند تری بهم سلام میکنه. تازه متوجه پاهایی که دور شونه های جونگ کوک آویزون شدن، میشم و با چشمای گرد، صورت سفید شیون مقابل چشمام بیرون میاد.

" شیون؟! اونجا چیکار میکنی بچه؟ "

بچه، گردنشو صاف میکنه و توی نقشی که فعلا اطلاعی ازش ندارم فرو میره " سرباز جی کی در حال حمل کردن شاهه هیونگ. لطفا از سر راه شاه کنار برید. در غیر این صورت مجازات شما دو برابر میشه! "

Pancake | Kookmin {COMPLETED}Where stories live. Discover now