Part23

2.3K 644 292
                                    

*

یک هفته بعد

"فقط یک ساعت باقی مونده."

جونگین گفت و برگه رو به سمت تهیونگ گرفت.

اُمگا به برگه‌ نگاه کرد و با مکث اون رو از دست پدرش گرفت.

"مدل ماشینی که قراره سوارش بشه تا مارک تک سیم‌های وصل شده به بمبی که زیرشه اونجا نوشته شده. یک ساعت دیگه سوار میشه تا برای دادگاه بره. مثل آب خوردن بود."

تهیونگ با دقت برگه رو خوند و سر تکون داد.

ماشین دولتی که مینهو رو به دادگاه هدایت می‌کرد حالا یک بمب زیرش داشت و منفجر شدن یا نشدن اون بسته به تصمیم تهیونگ بود.

تهیونگ اسلحه رو دوباره از روی میز برداشت و جونگین کنارش ایستاد.

دست تهیونگ رو به روی هدف تنظیم کرد و گفت:"اون سوار میشه و فقط نیم ساعت وقت داره. نیم ساعت و بعد...بوم."

کلمه‌ی آخر جونگین با صدای شلیک تهیونگ در هم پیچید.

اُمگا بی‌حس به هدف سوراخ شده نگاه کرد و گفت:"باید بمیره."

جونگین با شگفتی گفت:"پس چیزی نمونده، باید منتظر اخبار بمونیم."

"اخبار نه. بهش زنگ می‌زنم، می‌خوام لحظات پایانی زندگی‌اش رو به‌خاطر بسپرم."

این روحیه‌ی اُمگا برای پدری که همیشه اون رو شکننده دیده بود، عجیب اما مفتخر کننده بود.

جونگین به تک اُمگای خانواده افتخار می‌کرد.

تهیونگ اسلحه رو به دست جونگین داد و همراه با برگه بی‌حرف از اتاق خارج شد.

با زنگ خوردن موبایل جدیدی که پاریس به اون داده بود، دست داخل جیبش برد و موبایل رو خارج کرد.

با مکث جواب داد.

"بله آقای مرتاد."

"تهیونگ تا شب بیا خونه، باید حرف بزنیم."

و حتی منتظر نموند تا تهیونگ جوابش رو بده.

صدای بوق ممتد توی گوش تهیونگ پیچید و باعث شد ابروهاش رو بالا بندازه و به صفحه موبایل نگاه کنه.

پاریس به مکالمه‌های طولانی علاقه نداشت و تماس‌هایی که می‌گرفت همیشه این‌طور بودند.

تهیونگ کوتاه بودن مکالمات رو سلیقه شخصی پاریس برداشت می‌کرد، اما حقیقت فقط و فقط محافظه‌کار بودن پاریس بود.

اون مرد به هیچی و هیچ‌کس اطمینان نداشت و مکالمات رو کوتاه می‌کرد تا از شنود شدن جلوگیری کنه.

تهیونگ به ساعت نگاه کرد و شماره روی برگه رو داخل موبایلش وارد کرد و تماس گرفت.

مینهو که کنار پنجره ماشین نشسته بود و بیرون رو که پر از معترض بود رو تماشا می‌کرد با زنگ خوردن موبایلش اون رو از جیب کتش خارج کرد.

Blue Side [KookV]Where stories live. Discover now