فلش بک
پاهای ضعیفش رو توی شکمش جمع کرد و دستش رو روی قفسهسینهاش فشرد.
درد باعث میشد سخت نفس بکشه.
با شروع شدن تابستان زندگی بیخانمانی کمی راحتتر شده بود.
احتیاجی به لباسهای گرم نبود.
خبری از ترکهای پوستی دردناک نبود و تا صبح مجبور نبودند هم رو بغل کنند تا از قلبشون از تپیدن نایسته.
دستش رو روی قفسهسینهاش کشید.
کمی اون قسمت رو ماساژ داد و لب زد:"چه مرگته؟ چرا اذیتم میکنی؟"
بغض گلوش رو فشرد و قطرات اشک صورتش رو خیس کردند.
عرق روی تنش نشسته بود و درد نفسش رو بند میآورد.
"هی پسر، حالت خوبه؟"
ترسیده سرش رو چرخوند و با دیدن پسری که کنارش نشسته بود کمی خودش رو جمع کرد.
پسر صورت روشنی داشت.
لباسهای کهنه اما سالمی به تن داشت.
کنارش کولهبار بزرگی از زباله قرار داشت و چشمهاش برق میزد.
"من جیمینم."
پسر با لبخند بزرگی گفت و دست کثیفش رو به سمت جونگکوک دراز کرد.
جونگکوک به دست سیاه شدهی پسر نگاه کرد و برای معذب نکردنش به آرومی دستش رو گرفت.
جیمین لبخند بزرگتری زد و گفت:"اهل کرهای؟ چین؟ ژاپن؟ کره شمالی؟ چی دارم میگم اون که راه فراری نداره."
جیمین به تندی روسی حرف میزد و جونگکوک کمی برای تجزیه و تحلیل زمان میخواست.
هنوز خیلی خوب به روسی تسلط نداشت.
"کره جنوبی."
به آرومی گفت و جیمین دستش رو سمت کوله پشتش کهنه روی دوشش برد و بطری آب کوچیکی بیرون کشید.
دستش رو چند بار به شلوارش کشید تا تمیز بشه و بعد بطری رو دوباره به دست گرفت و اون رو به سمت جونگکوک گرفت.
جونگکوک با مکث بطری رو از جیمین گرفت و جیمین با لبخند دندوننمایی که باعث میشد چشمهاش کمی خطی به نظر برسند، گفت:"یکم آب بخور، لبهات خشکشده. چند روزی هستش که این سمتها میبینمت، روزها خیلی سخت میگذرند نه؟"
جونگکوک بطری رو با مکث سر کشید.
جرعه به جرعهی آب، زندگی دوباره به جونگکوک دادند.
کمی درد قفسهسینهاش کم شد و حالا میتونست درست نفس بکشه.
"اسمت چیه؟"
"جونگکوک."
خونخالص گفت و جیمین دوباره لبخند زد.
انگار که لبخند جزئی جدا نشدنی از صورتش بود.
BINABASA MO ANG
Blue Side [KookV]
Romance"آلفا در رو برام باز کن، خیلی درد دارم. چرا لباسهام رو درآوردی؟" "چون توی تمام سوراخهای لباست مواد پنهان کرده بودی، حسابی هم حرفهای شده بودی نه؟" جونگکوک با طعنه گفت و تهیونگ با بغض لب زد:"من و مسخره نکن." "بهخاطر خریتت نازت رو بکشم؟ بگم عزیزم...