Part6

4.7K 1K 1.3K
                                    

با فریاد بعدی تهیونگ محکم چشم‌هاش رو بست.

تهیونگ به‌خاطر مارک روی گردنش حالا اُمگای اون بود و گرگ سیاه و دیوونه‌ی درونش زوزه می‌کشید و دم تکون می‌داد.

آخرین باری که چنین احساسی رو تجربه کرد، زمانی بود که بکهیون رو توی آغوشش گرفت و رایحه‌اش رو از گردنش به مشام کشید و حالا فقط با یک نگاه گرگ درونش به تلاطم افتاده بود و ضربان قلبش رو بالا برده بود.

تهیونگ‌ شوکه به جونگ‌کوک نگاه کرد و زمانی که خون‌خالص بدون باز کردن چشم‌هاش چرخید و بیرون رفت نفس آسوده‌ای کشید.

حوله رو به خودش چسبوند.

موهای تنش سیخ شده بود.

مارک روی گردنش داغ شده بود.

در کمد رو باز کرد و فورا چندتا لباس بیرون کشید.

جونگ‌کوک همون‌طور که از خونه بیرون می‌رفت با صدای کنترل شده‌ای گفت:"برام چندتا لباس بردار."

و بعد صدای بسته شدن در به گوش تهیونگ رسید و باعث شد دست‌هاش رو روی صورتش بگذاره و روی تخت بنشینه.

خیلی خجالت‌آور بود!

واقعا خجالت‌آور بود!

توی اتاقک کوچیک آسانسور فقط می‌تونست به موهاش چنگ بزنه و لب بگزه.

انقدر ذهنش مشغول اون ظرف‌های رنگ شده بود که فراموش کرد در بزنه.

قطعا اُمگا رو معذب و ترسیده کرده بود.

از آسانسور خارج شد و از ساختمون خارج شد.

با دیدن بکهیون که کنار ماشینش ایستاده بود، مکث کرد.

آمادگی صحبت کردن با بکهیون رو نداشت.

نفسش رو بیرون داد و لب زد:"الهه‌‌ماه من رو توی چه بازی‌ای گرفتار کردی."

جلو رفت و بکهیون که تا اون لحظه درحال سیگار کشیدن بود با دیدن جونگ‌کوک سیگارش رو زمین انداخت و با بوت ارتشی‌ای که به پا داشت خاموشش کرد.

دود رو از بین لب‌هاش بیرون داد و به جونگ‌کوک نگاه کرد.

قبل از این‌که چیزی بگه جونگ‌کوک پیش‌دستی کرد و گفت:"اون یکم حساس شده، ازش ناراحت نباش."

بکهیون چند لحظه به جونگ‌کوک نگاه کرد و بعد کوتاه خندید.

"ناراحت نباشم؟ممنونم عزیزم دیگه ناراحت نیستم."

با بغض گفت و جونگ‌کوک قسم می‌خورد که اولین بار بود بغض آلفا رو می‌دید.

قدمی جلو برداشت و گفت:"هی، گریه که نمی‌کنی؟"

گرگش با غم به بکهیون نگاه می‌کرد اما کاری از دستش برنمی‌اومد، حالا مارکش روی گردن کس دیگه‌ای بود.

Blue Side [KookV]Where stories live. Discover now