Part4

4.8K 1K 530
                                    

*
به آرومی چشم‌هاش رو باز کرد.

سردرد شدید داشت و بدنش درد می‌کرد.

انگار که یک وزنه‌ی سنگین روی سرش گذاشته بودند.

نگاهی به اطراف انداخت و روی تخت نشست.

دستش رو بین موهاش برد و پوست سرش رو با انگشت‌هاش فشرد.

انگار که تب داشت.

بین موهاش خیس بود.

سرش رو برگردوند و نگاهش به پاتختی افتاد.

بشقابی که پر از پنکیک و مربا بود و یک برگ کاغذ روی اون خودنمایی می‌کرد باعث شد کمی به اون سمت مایل بشه.

دستش رو دراز کرد و کاغذ رو برداشت.

"خوب استراحت کن و خوب غذا بخور. امشب برنمی‌گردم."

پوزخند تلخی زد و سرش رو با تاسف تکون داد.

حتی فردای مارک شدنش هم جفتش کنارش نبود.

کاغذ رو بین انگشت‌هاش فشرد و خواست که مچاله‌اش کنه اما نتونست.

کاش این احساسات لعنت شده از بین می‌رفتند.

از ته دل خواست اما بی‌فایده بود.

دیگه نمی‌تونست از شر اون احساسات خلاص بشه.

با وجود مارک روی گردنش نمی‌تونست از شر جئون‌ها خلاص بشه.

بدنش درد می‌کرد.

این مارک به اون تعلق نداشت.

اون جفت خون‌خالص نبود، توان نگه داشتنش رو نداشت.

به آرومی از تخت پایین اومد و به سمت پذیرایی راه افتاد.

همین که وارد پذیرایی شد با دیدن فردی که روی مبل نشسته بود ناخودآگاه هینی کشید و قدمی به عقب برداشت.

آلفا با شنیدن صدای اُمگا سرش رو بلند کرد و نگاهش کرد.

لبخند زد و گفت:"بالاخره بیدار شدی؟"

"چطور اومدی داخل؟"

به سختی گفت و زمانی که خون‌خالص ایستاد قدم دیگه‌ای عقب رفت.

جونگ‌کیونگ به سر تا پای اُمگا نگاه کرد.

به سختی لبخندش رو حفظ کرد و به مارک روی گردنش نگاه کرد.

"کلید داشتم، وقتی داخل اومدم خواب بودی. معذرت می‌خوام."

آلفا توضیح مختصری داد و تهیونگ دستش رو مشت کرد.

گرگش بی‌قراری می‌کرد.

برای لمس شدن توسط خون‌خالص التماس می‌کرد.

جفتش رو می‌خواست.

تهیونگ جفتش رو می‌خواست اما حالا متعلق به شخص دیگه‌ای بود.

"برای چی اومدی؟"

Blue Side [KookV]Where stories live. Discover now