Part12

3.9K 863 901
                                    

محکم به موهاش چنگ زد و تمام چمدونی که با خودش آورده بود رو زیر و رو کرد.

هیچی.

حتی یک قرص هم نمی‌تونست پیدا کنه.

دو دستش رو روی صورتش کشید.

درد به تمام بدنش نفوذ کرده بود.

فکرش رو هم نمی‌کرد، روزی چنین اعتیادی به قرص‌ها پیدا کنه.

نامجون گفته بود که باید مراقب باشه.

گفته بود که باید قرص‌ها رو فقط و فقط توی شرایط اضطراری مصرف کنه.

محکم چشم‌هاش رو روی هم فشرد و با به یاد آوردن این‌که توی خونه جونگ‌کوک بین لباس‌هاش یک قوطی دیگه هم داره چشم‌هاش برق زد.

فورا بلند شد.

توی آینه به لباس‌های تنش نگاه کرد و با دیدن لباس‌های افتضاحی که به تن داشت محکم چشم‌هاش رو بست.

فورا لباس‌هاش رو با لباس‌های بیرونی دیگه‌ای عوض کرد.

حتما مادر جونگ‌کوک با دیدن لباس‌هاش فکر‌های ناجوری در موردش کرده بود.

محکم دستش رو روی صورتش کشید.

باید هر طور شده جونگ‌کوک رو مجبور می‌کرد که به خونه برگردند، حتی شده برای چند ساعت.

همون‌طور که به چیدن یک بهانه‌ی خوب فکر می‌کرد از اتاق بیرون رفت.

با دیدن جونگ‌کوک و مینجی که نشسته بودند و جونگ‌کیونگ توی آشپزخونه بود، فورا به سمت جونگ‌کوک رفت و خودش رو کنار آلفا روی مبل انداخت.

ابروهای جونگ‌کوک بالا پریدند و به سمت تهیونگ که دوباره لباس‌های بیرونی پوشیده بود، سر چرخوند.

"تهیونگ عزیزم جایی میری؟"

جونگ‌کوک پرسید و تهیونگ مضطرب خندید.

به پارچه شلوارش چنگ زد و گفت:"وسایل نقاشیم خونه‌است، چند روزی میشه که نقاشی نکشیدم. بریم وسایلم رو بیاریم."

جونگ‌کوک چند لحظه خیره به چهره بی‌رنگ تهیونگ نگاه کرد و سر تکون داد.

مینجی لبخند زد و گفت:"تهیونگ عزیزم، خیلی زیبا به‌نظر می‌رسی، شما دو نفر واقعا به هم میاید."

تهیونگ لبخند زد و جونگ‌کوک بلند شد.

توی آشپزخونه رفت و پشت جونگ‌کیونگی که پنکیک سرخ می‌کرد ایستاد.

"هی پسرم."

جونگ‌کوک خیلی آروم گفت و جونگ‌کیونگ به سمتش سر چرخوند.

"کلید خونه‌ات رو بده، تهیونگ وسیله می‌خواد."

جونگ‌کوک گفت و جونگ‌کیونگ نیم نگاهی به داخل پذیرایی انداخت و گفت:"چی می‌خواد؟ برو براش بخر."

Blue Side [KookV]Where stories live. Discover now