*
تکونی به بدنش داد و پلکهاش رو از هم باز کرد.کش و قوصی به بدنش داد و کمی چرخید.
با دیدن جونگکوکی که درست کنارش دراز کشیده بود و با چشمهای آبیرنگش نگاهش میکرد، خودش رو منقبض کرد و سوالی نگاهش کرد.
"صبحبخیر لیلیوم."
جونگکوک گفت و تهیونگ پلکی زد.
لیلیوم.
چشمهای جونگکوک امروز متفاوت بهنظر میرسیدند.
نمیدونست دلیل تفاوتش چی میتونه باشه اما جونگکوک عجیب به نظر میرسید.
کمی از موهاش روی پیشونیش ریخته بود و بهخاطر لبخند روی لبهاش کمی گوشه چشمهاش چین خورده بود.
"همیشه انقدر میخوابی؟"
جونگکوک گفت و تهیونگ فورا به ساعت نگاه کرد.
یکربع به یازده ظهر بود.
اُمگا شوک زده روی تخت نشست و بعد بلند شد.
لباس بالا رفتهاش رو درست کرد و گفت:"چرا بیدارم نکردی جونگکوک؟ دیرم شد."
ابروهای جونگکوک بالا پریدند و گفت:"مگه قرار بود جایی بری؟"
تهیونگ توی دستشویی رفت و همونطور که در رو میبست گفت:"باید به بک جایی سر بزنم."
"کجا؟"
جونگکوک پرسید اما تهیونگ داخل رفته بود و در رو بسته بود.
بلند شد و رو تختی رو مرتب کرد.
کل تخت بوی لیلیوم میداد و جونگکوک به این فکر کرد که چهقدر رایحههاشون با هم فرق داشتند.
رایحهاش رو مثل همیشه کنترل کرده بود و بعد از زدن ادکلن روی پاتختی به گردنش ضعیفترین ردپای بوی آتش رو از روی خودش پاک کرد.
تهیونگ از دستشویی خارج شد و گفت:"چیزی گفتی وقتی رفتم داخل؟"
جونگکوک سرش رو به علامت منفی تکون داد و تهیونگ بیحرف به سمت کمد رفت و بازش کرد.
میتونست لباسهای جدیدی رو بین وسایل قبلی ببینه.
"اینها..."
"گفتم امروز صبح زود نگهبانها برام آوردند."
جونگکوک حرف تهیونگ رو قطع کرد و تهیونگ تنها سر تکون داد.
تهیونگ پیرهن و شلوار مشکیرنگی همراه با پالتوی همرنگشون بیرون کشید و منتظر به جونگکوک نگاه کرد.
جونگکوک گیج نگاهش کرد و تهیونگ لب زد:"بیرون نمیری؟"
"اوه، اوه البته."
جونگکوک گفت و فورا از اتاق خارج شد.
پس اون دونفر تا این اندازه از هم دور بودند که تهیونگ حتی مقابلش لباس عوض نمیکرد؟
![](https://img.wattpad.com/cover/355154203-288-k581859.jpg)
YOU ARE READING
Blue Side [KookV]
Romance"آلفا در رو برام باز کن، خیلی درد دارم. چرا لباسهام رو درآوردی؟" "چون توی تمام سوراخهای لباست مواد پنهان کرده بودی، حسابی هم حرفهای شده بودی نه؟" جونگکوک با طعنه گفت و تهیونگ با بغض لب زد:"من و مسخره نکن." "بهخاطر خریتت نازت رو بکشم؟ بگم عزیزم...