part13

4.2K 346 144
                                    

تهیونگ با شنیدن کلمه (ددی) به معنای واقعی داغ کرده بود
سر انگشتشو به لب پایین جونگکوک که با شیطنت و دلبری بهش خیره بود، کشید تا اون گوشت نرم رو از اسارت دندونای خرگوشیش ازاد کنه

کوک دستاشو دو طرف شونه های لخت مرد گذاشت و فاصله بین خودشون رو به صفر رسوند
سرشو وارد گودی گردن تهیونگ کرد و نفس عمیقی از عطر تنش گرفت
+من اماده ام که تو تنبیهم کنی!
با صدای نازی زمزمه ای کرد و بینیشو از گردن تا ترقوه مردش کشید
+شرط میبندم حتی نمیتونی تصور کنی که چقدر برای وجودت له له میزنم
لباشو از ترقوه تا وسط سینه تهیونگ کشید...
خیلی عجیب بود که دلش میخواست تمام قطرات اب روی تنش رو لیس بزنه؟
+من فقط برای لمس کوتاهت جون میدم سرهنگ!
سرشو از سینه تهیونگ بلند کرد و غرق چشمای سرخ مرد شد که شهوت توشون موج میزد

دست تهیونگو که روی پهلوش بود رو بین دستای ظریفش گرفت و روی گونه اش کشید
از لذت لمس دست مرد پلکاش روی هم افتادند و گونه شو بیشتر به دستش فشرد
+همین لمس کوچیک منو تا مرز دیوونگی میبره
با صدای گرفته ای گفت و پلکاشو به ارومی وا کرد

تهیونگ مسکوت و مسخ به کوچولوش خیره بود و با هر حرکت جونگکوک خونش به جوش میومد...
با هر کلمه پسرک قلبش جوری میگرفت که انگار برق چند هزار ولتی بهش وصل کرده بودند

+میدونستی سرهنگ...
سر انگشتشو به لبای برجسته تهیونگ کشید
+لبات کینک من هستن و من هر لحظه جوری میخوامشون که انگار جونم بهشون وابسته اس!

تهیونگ بی طاقت تر از همیشه شده بود و مطمعن بود همینجوری ادامه دار باشه کنترلشو از دست میده

نفس عمیقی گرفت تا عطش و نیازشو که تا حالا اینقدر حس خواستن رو تجربه نکرده بود ، خاموش کنه

دستاشو زیر رونای جونگکوک برد و از وان بلند شد که پسر کوچکتر به سرعت پاهاشو دور کمر مرد حلقه کرد

همینطور که در تاریکی چشمای همدیگه غرق بودن تهیونگ با چند قدم بلند، جونگکوک رو با خشونت به در حموم کوبید
+ااه..ته
_ششش چیزی نگو
با صدای خشداری گفت و نگاهشو بین اجزای صورت پسرک چرخوند

جونگکوک دستشو لای موهای خیسش کشید و به عقب فرستادشون و با پایین اوردن دستش، نوازشوار به گونه تهیونگ کشید
+ته...تهیونگ من با تمام وجودم تسلیم تو ام و....
_ششش گفتم چیزی نگو
بینیشو نوازشوار به گونه کوچولوش کشید و نفسای گرمش رو بین صورتش پخش کرد
_بیشتر از این بی طاقتم نکن!
با صدای خشداری گفت و بوسه ای روی گردنش کاشت
+ولی من میخوام بی طاقتت کنم
_نه...
پیشونیشو به پیشونی جونگکوک چسبوند
_اینبار نه کوچولو!
+چ..چرا؟
تهیونگ که دیگه تحملش سر کشیده بود با صدای گرفته ای لب زد
+چون اگه ادامه بدی نمیتونم جلوی خودمو بگیرم!

کوک که از اشفتگی مرد مقابلش لذت میبرد، با دلبری سرشو وارد گردنش کرد و شاهرگشو اروم بوسید
_پس جلوی خودتو نگیر!
تهیونگ که دست کمی از گرگ های گرسنه نداشت چنگی به کمرش زد و تن نحیف پسرک رو بیشتر به در فشرد
+وحشیم نکن جونگکوک!
بین لبای چفت شدش غرید

Forbidden love Where stories live. Discover now