زنگ در رو چند بار دیگه فشار داد ولی بازم کسی جواب نداد
نا امید عقب رفت
انگار یونگی نبودشبعد از تقریبا یک ساعت منتظر موندن تسلیم شد و تصمیم گرفت به جونگ کوک زنگ بزنه و بهش بگه
چند بار زنگ زد اما جونگ کوک جواب نمیداد تا اینکه برای بار چهارم بلاخره جواب داد: چیه؟
با سر و صدایی که از اونور خط شنید اخمی کرد و گفت: کجایی؟
+اداره ی پلیس
شوکه و نگران گفت: اداره ی پلیس؟ برای چی؟
+یونگی رو گرفتن و به من زنگ زدن
سوهی بعد از چند ثانیه سکوت از شوک حرف جونگ کوک گفت: یونگی؟ گرفتنش؟
+اره
سوهی: برای چی؟
+یه نفر رو کتک زده...من باید برم بعدا باهات حرف میزنم
سوهی سریع گفت: ادرس رو بفرست
+ول...
سوهی حرفش رو قطع کرد: فقط بفرست
جونگ کوک اهی کشید و بعد از گفتن باشه ای سریع قطع کرد
کمی بعد جونگ کوک ادرس رو فرستاد و سوهی سریع یه تاکسی گرفت و ادرس اونجا رو داد
کلی سوال تو ذهنش بود
چرا یونگی باید اینطور یکی رو کتک بزنه؟
و یا اینکه چرا جونگ کوک تا الان حرفی در این باره نزده؟ولی فعلا میخواست زودتر برسه اونجا
با رسیدن به اداره ی پلیس کرایه رو حساب کرد
لازم نبود دنبال جونگ کوک بگرده چون همین الانم جلوی چشمش کنار درخت توی محوطه ی بیرونی ایستاده بود
سوهی سریع سمتش دویید و صداش زد: جونگ کوک
با صدای سوهی جونگ کوک سمتش برگشت: چقدر زود رسیدی
سوهی: اخه همین اطراف بودم
جونگ کوک اخم گیجی کرد: ها؟ برای چی؟
سوهی کمی این پا و اون پا کرد و بلاخره گفت: ادرس خونه ی یونگی رو با بدبختی پیدا کردم و وقتی بهت زنگ زدم جلوی در خونه اش بودم
با دیدن قیافه ی تو هم رفته ی جونگ کوک سریع اضافه کرد: باور کن قرار بود بهت بگم فقط میخواستم قبلش یه صحبتی با یونگی داشته باشم...که نشد دیگه
جونگ کوک حوصله ی بحث رو نداشت پس فقط گفت: باشه فهمیدم
سوهی حالا که به قیافه ی جونگ کوک نگاه میکرد متوجه شد که چقدر بهم ریخته اس
اخم محوی داشت و چشم هاش ناراحت بودن و بی حوصله و در عین حال خیلی نگران و مضطرب به نظر میرسیدسوهی جلو رفت و با گذاشتن دستش روی بازوی جونگ کوک گفت: چیشده جونگ کوک؟ یونگی چرا اینکارو کرده؟ تو چرا اینجایی؟