Part 3

898 206 42
                                    

وارد کافه کوچیک و کثیف قدیمی شد

تو اولین نگاه هم میتونستی بفهمی جای خوبی نیست

اونجا فقط اسم کافه رو یدک میکشید و بیشتر محل جابه جایی مواد مخدر، اسلحه و چیزای کوفتی دیگه بود

یونگی هم دقیقا برای همین کار اونجا اومده بود

بلافاصله بعد از وارد شدن به گوشه ی کافه نگاه انداخت

با دیدن محل مورد نظرش دستاشو تو جیب ژاکتش فرو برد و سمتش راه افتاد

میز کوچک و قهوه ای سوخته با دو تا صندلی به همون رنگ که تو گوشه ترین قسمت کافه قرار داشت

چوب میز پوست پوست شده بود و کنارش سه تا گلدون بزرگ کاکتوس قرار داشت

پشت میز یه مرد عینکی با سوییشرت بنفش رنگ و رو رفته ای نشسته بود و به میز زل زده بود

دقیقا همون نشونه هایی که مشتریش برای پیدا کردنش داده بود
اون ادم پشت میز هم مسلما مشتریش بود

با رسیدن به میز بدون حرفی صندلی رو کشید و روش نشست

مرد با صدای کشیده شدن پای های صندلی روی زمین و نشستن فردی رو به روش سرشو بالا اورد و با قیافه ی زخمی و سرد پسر کم سنی روبه رو شد

اخماشو تو هم کشید و به پسر روبه روش توپید: چه میخوای بچه؟...زودتر گورتو گم کن تا کونتو نذاشتن..اینجا جای جوجه هایی مثل تو نیست

یونگی با شنیدن حرف های مرد چشماشو چرخوند و رو صندلیش لش شد و بی حوصله گفت

_من اگوست دیم

مرد با شنیدن اسم فردی که قرار بود مواد رو ازش بگیره چشماش گشاد شد و با بهت به پسر بی حوصله ی رو به روش چشم دوخت

باورش نمیشد فروشنده همچین ادم کم سن و سالی باشه

با لکنتی که ناشی از تعجبش بود گفت: دا..داری شوخی..میکنی دیگه...ام...

یونگی خسته از مرد احمق روبه روش حرفشو قطع کرد و غرید: خفه شو..مگه جنستو نمیخوای خب بیا بگیرش کم زر مفت بزن

لحن عصبی و جدی پسر جای حرفی رو برای مرد باقی نذاشت

با تکون خوردن سر مرد به نشونه ی تایید یونگی خوبه ای گفت و دو دستش رو تو جیب های بزرگ ژاکتش چرخوند

یادش نمیومد پاکت رو تو کدوم جیبش گذاشته

با برخورد دست راستش با چیز کاغذی مانندی اون جسمو تو مشتش گرفت و بیرون کشید

نگاهی به پاکت مواد تو دستش انداخت و جلوی چشمای منتظر مرد از جاش بلند شد

با چند قدم کوتاه خودش رو به مردی که اونطرف میز بود رسوند و روش خم شد

مرد از خم شدن ناگهانی پسر روش کمی خودشو جمع کرد و سعی کرد قیافه ی ترسناکی به خودش بگیره

BAD BOYSWhere stories live. Discover now