Part 23

715 168 47
                                    

یکی از بارمن ها سمتش اومد و تو اون سر و صدای زیاد با صدای بلندی بهش گفت: رییس کارت داره

یعنی اونم از کارش فهمیده بود؟

قرار بود اخراجش کنه

سری تکون داد و سمت اتاق رییسش راه افتاد

بعد از در زدن و اجازه ای که جین بهش داد وارد اتاق شد

تعظیم کوتاهی کرد و با صدای ارومی سلام کرد

جین هم لبخندی زد و‌ متقابلا ولی با صدای بلندی بهش سلام کرد

با اشاره به صندلی روبه روش یونگی رو به نشستن دعوت کرد

قدم های ارومشو سمت صندلی برداشت و روش نشست

رییس کیم داشت بهش لبخند میزد و مثل همیش خیلی مهربون باهاش رفتار میکرد
پس این یعنی چیزی درمورد شغلش نمیدونه

امیدوار بود اینجور باشه

فقط میخواست برای یبار تو عمرش خوشبین باشه

جین ارنج هاشو روی میز گذاشت و انگشتاشو تو هم قفل کرد

لبخندی زد و گفت: چطوری؟

سعی کرد هر چند کوچک ادن هم متقابلا لبخند بزنه

_خوبم ممنون

جین گلوشو صاف کرد و گفت: خب میدونی راستش من یه چیزایی درمورت شنیدم

با حرف جین پلکهاشو محکم رو هم فشار داد

اگه از این یکی کارشم اخراج میشد بدبخت میشد

جین: یکی بهم گفته که اممم...متاسفم اینو میگم ولی گفته که مواد میفروشی و خب خلاف میکنی

یونگی بی حرف به نقطه ای از پارکت خیره شده بود

جین با دیدن سکوتش گفت: من حرفشو باور نکردم...میخوام ازت بپرسم که این واقعیت داره یا اشتباه؟

سرشو بالا اورد و با سردی گفت: معلومه که الکیه چطور پسری به سن من میتونه مواد فروش باشه؟
هر چقدرم مشکل مالی داشته باشم هیچوقت به همچین کاری رو نمیارم

جین لبخند کوچیکی زد و با لحن مهربونی گفت: اوهه درست میگی...من متاسفم که این حرفارو بهت زدم

پاکتی رو از توی کشو دراورد و اونو سمت یونگی گرفت

جین: اینم حقوق این ماهته...یکم دیگه ام وقت اجراتونه بهتره بری

یونگی بعد از گرفتن پاکت تشکر ارومی کرد و از اتاق بیرون رفت

با بیرون رفتنش لبخند جین هم محو شد

کاملا براش واضح بود که اون پسر داشت دروغ میگفت

وقتی درمورد کارش شنیده بود تحقیق کرد دربارش و مطمئن شد که اون پسر واقعا تو کار فروشه مواد

BAD BOYSOnde histórias criam vida. Descubra agora