پارت39_سلام کوکی

309 60 9
                                    


لب هاشو از لب های جونگکوک جدا کرد، اونقدر همديگه رو بوسیده بودن که نبض زدن خون رو روی لب های هم حس میکردن، جونگکوک پا به پاش اونو میبوسید و محکم توی آغوشش می‌فشرد، جیمین حسش میکرد ،اینکه جونگکوک کمی ترسیده،از اینکه این واقعی نباشه می‌ترسید.

جونگکوک : هوووم ، سیر شدی عزیزم؟

جیمین خندید و از قفل آغوش جونگکوک بیرون اومد

جیمین : خجالتم نده،میخوای یه کاری کنی که فک کنم تو نمیخواستی و به زور بوسیده شدی؟

جونگکوک لبخندی زد و به چشمای جیمین نگاه کرد، دستش رو بالا آورد و موهایی که قاب صورت جیمین شده بود رو با انگشتها‌ش به آرومی کنار زد.

جونگکوک : نه، میخوام مطمئنم کنی این آخرین بوسه مون نبوده، اونطوری که اومدی این طرف و بوسه رو شروع کردی، منو ترسوند

جیمین دست جونگکوک رو از موهاش جدا کرد و توی دست خودش گرفت، نگاهی به اطرافش انداخت، جوری که خودش رو به زور توی اون جای تنگ و باریک، توی بغل جونگکوک جا داده بود واقعا براش لذت بخش بود، نشستن روی پاهای از هم باز شده ی جونگکوک، و دیدن جا خوردن و واکنشش سرگرم کننده بود.

وقتی بی هیچ حرفی سوار ماشین جونگکوک شده بود و اون روتوی خلاء سکوتش انداخته بود، رفتارای جونگکوک رو زیر نظر داشت، ترس، نا امیدی، چیزایی بودن که جیمین نمیخواست بیشتر از اون جونگکوک رو درگیرش ببینه،پس به محض اینکه جونگکوک ماشین رو وارد پارکینگ کرد تصمیم گرفت همینجا تمومش کنه کمربندش رو باز کرد و چرخید و خیلی آروم پاهاش رو سمت صندلی جونگکوک برد،زانوهاش رو دو طرف پاهاش گذاشت، دستهاش رو دور گردنش قفل کرد و روی پای جونگکوک نشست و لبهاش رو به بازی گرفت، اولین مِکی که به لبهای جونگکوک زده بود، تلخ بود، طعم دفعه پیش رو نمیداد، سرد بود، پس کارش رو ادامه داد، تا جایی که ناله ی ریزی از دهن جونگکوک بیرون کشید و زبونش رو توی دهنش حس کرد، بوسشون شیرین و شیرین تر شد و جونگکوک گوشه ی لب هاش رو به دفعات متعدد، جوری که شمارشش از دستش در رفته بود، بوسیده بود، لیسیده بود.

جونگکوک جای مورد علاقش برای بوسیدن رو به خوبی به جیمین نشون داده بود.

جیمین کمی جابه‌جا شد تا روی صندلی خودش برگرده، اما جونگکوک دستش رو دور پهلوهاش گرفت و بهش اجازه نداد

جیمین لبخندی زد

جیمین : نمیخوام فرار کنم کوک، پاهات خسته شدن

جونگکوک : نه نشدن، بیا ادامه بدیم عزیزم

جیمین بوسه ی کوتاهی روی لبهای جونگکوک گذاشت و ریز خندید

جیمین : ولی ممکنه یکی ببینتمون

جونگکوک : اوه ،خودت هم میدونی، تو بی حیا تر از اونی که اگه کسی وسط بوسیدنمون هم میرسید، تو تمومش نمیکردی، منم که... دلباخته همین بیشرمی هاتم

anajo 안아줘  (آ.ناجو) Where stories live. Discover now