پارت_25مهمان

219 60 6
                                    

صدای زنگ موبایلش به زور لای چشم هاش رو باز کرد
اسم ته ته رو خوند و زیر لب غرغر کرد و بی توجه به موبایل دوباره چشمهاش رو بست، بعد از چند ثانیه، دوباره صدای زنگ خوردن موبایل بلند شد.

((ته ته))

میدونست تهیونگ دست از سرش بر نمیداره
تماس رو وصل کرد و منتظر شد

تهیونگ : جیمین؟

هیچ جوابی نگرفت

تهیونگ : جیمین، متاسفم

باز هم هیچ جوابی از طرف جیمین داده نشد

تهیونگ : جیمین من واقعا متاسفم، متاسفم که باعث شدیم احساس کنی ازت سو استفاده شده...ما فقط نمیخواستیم تو درگیرش شی، باید درباره اش حرف بزنیم

جیمین با چشم های بسته پوزخندی زد

جیمین : فاک یو کیم... فاک یو

و بدون منتظر بودن جوابی تماس رو قطع کرد و گوشی رو روی تشک پرت کرد، چند دقیقه نیاز داشت تا خواب از سرش بگذره و اتفاقات دیشب رو مرور کنه،نیاز داشت دوش بگیره فکر کنه و در مورد روابطش تصميم بگیره.
صدای زنگ موبایل دوباره بلند شد، گوشی رو چنگ زد و تماس رو وصل کرد.

جیمین : ته انقدر زنگ نزن فقط خودتو ازم دور نگه دار اوکی؟

___: اوه،اگه میشناختمش حتما پیامتو بهش میرسوندم

جیمین کمی مکث کرد و اسم مخاطبش رو چک کرد

((ژاک))

جیمین : ژاک؟اوه ببخشید با کس دیگه ای اشتباه گرفتم تو رو

ژاک: هیونگ، بگو کیه؟ اون وقت خودم حسابش رو میرسم،انگار کار خیلی بدی کرده، ها؟

جیمین خنده ریزی تحویلش داد

جیمین : نگران نباش دونسنگ، هیونگ از پسش برمیاد

ژاک هم خندید و هومی گفت

ژاک: ببینم هیونگ، مهمون نمیخوای؟

جیمین روی تخت نشست

جیمین : شوخی میکنی ژاک؟ تو کجایی؟

ژاک : اوه هول نکن جیم، به اندازه کافی وقت داری تا باکسرای و رو تختیت رو جمع و جور کنی، دوست دارم ببینمت، تو که به دیدنمون نمیای قطعا، بالاخره وظایف رئیس جمهوریت، وقت خالی برات نمیذاره

جیمین با صدای بلند خندید

جیمین : بس کن، اتقدر بهم تیکه ننداز، واقعا میخوای بیای کره ؟کی میبینمت؟

ژاک : هوووم، خب اگه الان بلیط بگیرم فکر میکنم بیست ساعت یا نهایتا 24 ساعت دیگه میتونی چهره ی بی نقصم رو ببینی

جیمین : اوه، پس به اندازه کافی وقت دارم برم فروشگاه و یخچال رو برای دونسنگ عزیز و با اعتماد به نفسم پر کنم، خیلی خوبه که میتونم ببینمت، تنها میای یا؟

anajo 안아줘  (آ.ناجو) Where stories live. Discover now