پارت26_ خونه ی پدریمون

201 59 16
                                    

چشمهاش دو دو میکرد تا هیونگش رو توی شلوغی سالن فرودگاه ببینه، جیمین از دور دستهاش رو بالا آورده بود و با لبخند به سمتش میومد، هر جا رو نگاه میکرد، چشم های کشیده آسیایی رو میدید، دخترای مو مشکی و شیک پوش، پسرای مو مشکی، خبری از بلوندهای اروپایی نبود، البته نه اینکه اصلا بلوند یا چهره اروپایی نبینه ، جیمین در آغوش گرفتش و نفس عمیقی کشید

جیمین : خوشحالم به سلامت رسیدی

ژاک :جیم ، از دیدنت خوشحالم

دسستهاش رو دور کمر جیمین تنگ کرد و عطر موهاشو بو کشید

جیمین : بیا بریم خونه، حتما خسته ای

ژاک : جیم اونقدر از دیدن این همه آسیایی، خوشحالم که دلم نمیخواد از فرودگاه بیرون برم

جیمین : نترس ژاک، اون بیرون بیشتر میبینی، اینجا، فرودگاه بین‌المللی هست

ژاک لبخند رضایت بخشی زد و بعد از تحویل گرفتن چمدوناش، همراه جیمین از فرودگاه خارج شد

________ *****________

در خونه رو باز کرد و چراغ سالن رو روشن کرد، وارد خونه شد و پشت سرش تهیونگ وارد شد و در رو بست

جونگکوک : تو مگه دوست پسر نداری ته؟ چرا همش اینجایی

تهیونگ خودشو روی کاناپه انداخت

تهیونگ : کوک ،نگرانم ،فک میکنی جیمین ،چیزی به هوسوک گفته؟

جونگکوک آهی کشید و راه رفته به سمت اتاق خوابش رو برگشت

جونگکوک : فکر نمی‌کنم، بعید می‌دونم

تهیونگ : نگرانم ،امیدوار بودم امشب بتونم همه چیزو به هوسوک بگم، ولی از بعد از ظهر، فقط چند کلمه حرف زدیم

جونگکوک روی کاناپه نشست و دکمه های سر آستینش رو باز کرد

جونگکوک : بهتره در اولین فرصت باهاش حرف بزنی، بهت گفتم، قبل از اینکه با هم بخوابین، انجامش بدی

تهیونگ ساعت مچیش رو باز کرد و روی میز انداخت، کتش رو از تنش بیرون کشید و به کاناپه تکیه داد، چشمهاش رو بست و سرش رو تکیه داد

جونگکوک : همه چیز داره عوض میشه ته، بهم بگو تنها کسی نیستم که حسش میکنم

تهیونگ پوزخندی زد

تهیونگ : همه چیز؟ یادت رفته کجای بازی هستیم؟ اینکه تو دلباخته و من دلبسته شدم، اوضاع رو سخت تر هم میکنه

جونگکوک با تعلل دکمه های پيرهنش رو باز کرد

جونگکوک : میترسم، میترسم تهیونگ ، نباید جیمین رو میدیدم

تهیونگ :منم همینطور کوک، آه خدایا، عجب وضعی شده، اونقدری که از هوسوک و جیمین میترسم، از رزی و برادرش نه.

anajo 안아줘  (آ.ناجو) Where stories live. Discover now