ولی خب فعلا نمیخواست به روش بیاره

کلافه دستی رو پیشونیش کشید

نمیدونست باید چیکار کنه

از یه طرف اگه میزاشت تو بارش کار کنه اگه یه روزی لو میرفت ابرویی هم که جین تو این چند سال کسب کرده بود هم میرفت

از طرف دیگه ام واقعا دلش نمیومد اخراجش کنه

میدونست اوضاع زندگی اون پسر واقعا خوب نیست

***

قبل اینکه میکروفنش رو روشن کنه گلوش رو صاف کرد

ایندفعه اجراشون با دفعات قبلی کمی فرق میکرد

یعنی در اصل سبک اهنگی ‌که میخواستن بخونن متفاوت بود

یه اهنگ راک

چیزی که جیهوپ درخواست داده بود

با پخش شدن اهنگ و صدای نامجون حواسشو به اونها داد

وقتی به اون دو خیره بود نگاهش چیزی جز حسرت نداشت

اون دو واقعا صدای خوبی داشتن و فوق العاده میخوندن

ولی اون چی که حتی نمیتونست درست بخونه

زندگیش پر شده بود از حسرت

با قطع شدن صدای نامجون و برگشتن نگاه اون دو از خیالاتش بیرون اومد و شروع کرد به خوندن پارتش

هر لحظه تن صداش بالاتر میرفت و این حس فوق العاده ای داشت

هر وقت روی اون استیج کوچیک وایمیستاد دلش میخواست با بلندترین صدای ممکن بخونه و داد بزنه

دوست نداشت از خوندن دست بکشه ولی حالا نوبت پارت جیهوپ بود

***

دستشو سمت جیبش برد ولی با حس کردن پارچه ی نرم و صافی بیاد اورد که پیراهنی که هوسوک بهش قرض داده بود تنشه

اهی کشید و ایندفعه دستشو سمت جیب شلوار جینش برد تا شاید اون چیزی که میخواست رو اونجا پیدا کنه

با برخورد دستش به اون جسم سریع از شلوارش بیرون کشیدش

قبل اینکه باز دستشو دنبال فندکش سمت پیراهن ببره این حقیقت که لباس خودش تنش نیست تو سرش کوبیده شد 

نگاه کلافشو روی سیگار توی دستش چرخوند ولی قبل از اینکه اونو سر جای قبلیش برگردونه فندکی جلوش گرفته شد 

دنبال کردن اون دست دراز شده جلوش اخرش به چهره ی اشنایی ختم شد

جئون جونگ کوک

همون بچه ی عقده ای، لوس، پولدار، کینه ای و بی دردی بود که به خاطرش کلی بدبختی کشیده بود

جونگ کوک با دیدن نگاه سرد و منتظر یونگی نیشخندی زد: سلام!

یونگی باز هم به خیره بودنش ادامه داد طوری که اگه هرکس دیگه ای جز جونگ کوک بود تا الان معذب میشد

بلاخره نگاهشو از چشمهای پر غرور و شیطنت جونگ کوک گرفت و به دستش که با همون فندک بین انگشتاش اون وسط مونده بود داد

با طعنه گفت: نمیخوای دستتو ببری عقب؟

+نمیخوای فندک ازم بگیری

_نه

+خیله خب باشه

و بعد دستشو عقب کشید و فندکو تو جیبش گذاشت

با لحن تندی گفت: چرا هر گورستونی میرم باید تو رو ببینم

جونگ کوک چرخید و کنارش ایستاد

+شاید چون این گورستونی که میگی بار پسر عموی دوستمه یا بهتره بگم دوستم

چشمی برای پسر مسخره ی کنارش چرخوند

چرخید تا بره ولی با رسیدن چیزی به ذهنش پوزخندی زد و دوباره برگشت سرجاش

سرشو نزدیک گوش جونگ کوک برد و با صدای ارومی گفت: درست میگی ادمای کثیفی مثل من لایق زندگی کردن نیستن...ولی نزار همین ادم کثیف جوری زمین بزنتت که تا اخر عمر نتونی فراموشش کنی

و بعدش نمایشی یقه ی جونگ کوک مبهوت رو مرتب کرد و اونو تنها گذاشت

اما جونگ کوک فقط در سکوت به روبه روش خیره بود

فقط چند ثانیه فکر کردن کافی بود تا بفهمه حرف اون پسر جواب چیزیه که اون روز تو راهرو بهش گفته بود

" با عصبانیت یقه ی اون پسرو گرفت و در گوشش با صدای حرصی ولی پر تمسخری گفت: تا حالا دلم برات میسوخت که اینقدر زندگی بدبختانه ای داری ولی الان فهمیدم چه موجود کثیفی هستی.... و خب ادمای کثیفی مثل تو لیاقت زندگی کردنو ندارن... امیدوارم زودتر بمیری

یقشو ول کرد و سمت سوهی و تهیونگ رفت

بعد گرفتن دست اون دو اونارو همراه خودش کشید"

_________________________________________۹۹۰ کلمه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

_________________________________________
۹۹۰ کلمه

هییی سلاااام

فردا امتحان ادبیات دارم و هیچ گوهی براش نخونده بودم بخاطر همین یکم دیر این پارتو اپ کردم🥲💔

و پارت چک نشده💔

و اینکه قسمت اخر این پارت مربوط به پارت هیجده اس
اینجا👇🏽

و اینکه قسمت اخر این پارت مربوط به پارت هیجده اساینجا👇🏽

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


دوستون دارم🪴

BAD BOYSWhere stories live. Discover now