پارت ۶۴

782 196 293
                                    


_____حادثه_____
 

با  رفتن ادوارد ، جوّ عجیبی توی خونه حاکم شد ، ییبو برای چند لحظه کاملا گیج و بهم ریخته بود ،اما خیلی زود به خودش اومد و با یادآوری چیزی که توی دفتر خاطرات جان خونده بود، بلافاصله به طرف جان چرخید و با دیدن صورت بیرنگ و نگاه ماتش که هنوز هم به راهروی خالی دوخته شده بود، نفسشو با ناراحتی بیرون داد، کنار ویلچر جان نشست و دستشو به آرامی جلو برد تا دست جان رو نوازش کنه ، اما جان ناخواسته دستشو عقب کشید و لبشو گزید !
 



ییبو با ناراحتی نگاش کرد، دستشو مشت کرد و عقب کشید و درحالیکه سعی میکرد خودشو کنترل کنه با کلماتی شمرده  بهش گفت:
شیائو جان!
من و ادوارد فقط با هم دوستیم !
اینو بهت قول میدم که من هیچ حسی بغیر از این ، نسبت به اون پسر ندارم!
 



جان که هنوز هم نگاشو ازش میدزدید، با بغضی که توی صداش بود، جواب داد:
لازم نیست چیزی رو واسم توضیح بدی !
 



ییبو با اخم سرشو تکون داد و گفت:
نه، لازمه!
میخوام کاملا واست روشن بشه که بین ما هیچ
رابطه ای بجز دوستی نیست ، اما در تمام اون مدتی که من ازت دور بودم ، ادوارد مثل یه برادر کنارم بود و کمکم کرد تا بتونم سرپا بمونم !
پس اگه میبینی میاد اینجا یا باهم خیلی راحته ، فقط به همین خاطر بوده ، اوکی؟!
 






جان تند تند سرشو تکون داد و گفت:
باشه !
فهمیدم !
و درحالیکه نفسشو با آهی بلند بیرون میداد ، ادامه داد:
کمرم درد میکنه ، میشه برگردم توی تختم ؟!
 



ییبو با ناراحتی سرشو تکون داد و گفت:
باشه ،بهتره استراحت کنی!

و ویلچرشو به طرف اتاق خواب برد و کمی بعد کمکش کرد تا توی تخت دراز بکشه ونگاهی به صورت غمگینش کرد و ادامه داد:
یکمی استراحت کن!
میرم با هایکوان حرف بزنم و یه فیزیوتراپ مناسب واست پیدا کنم !
 


و بدون هیچ حرف دیگه ای از اتاق خارج شد  و در رو نیمه باز گذاشت!
 





جان با ناراحتی لبشو گزید و سرشو زیر ملافه ی کرم رنگ تخت پنهان کرد و با خودش گفت:
شاید تو حسی بهش نداشته باشی ، اما اون داره !
 


و لبشو با درد گزید تا مانع از ریزش اشکش بشه !
جان خودش عاشق بود و این عشقو توی نگاه ادوارد هم دیده بود!

اما ییبو انگار بجز جان کسی رو نمیدید، این عالی بود...اما نه در همچین شرایطی که جان خودشو در حد ییبو نمیدید!

 
 
دو روز از اون ماجرا گذشت ،ییبو همونطور که قول داده بود با یه فیزیوتراپ تماس گرفت ویه ساعت در روز رو  برای جلسات درمانی هماهنگ کرد، هر روز عصر از ساعت شش تا هفت عصر!
 


Endless dream (فصل ۲)Where stories live. Discover now