_____آرامش____و چند ساعت بعد هر دو به پکن برگشته بودند!
ییبو در تمام ساعات گذشته ،با دقت و وسواس زیاد مراقب جان بود، در طی مدتی که به فرودگاه میرفتند و در تمام مدتی که توی سالن انتظار نشسته بودند و وقتی وارد هواپیما میشدند، ییبو در تمام این دقایق و با تمام حواسش مراقب جان بود و اونقدر با ملاحظه و با دقت باهاش برخورد میکرد که جان دیگه هیچ حس بدی نداشت، از اینکه روی ویلچر نشسته بود،از اینکه مرکز توجه مردم بیکاری شده بود که با تاسف و ناراحتی نگاش میکردند ، هیچ حس بدی نداشت !
اگه این وضع باعث میشد ییبو غافل از همه جا و همه چیز ،فقط به اون توجه کنه ، جان هم دیگه اعتراض زیادی نداشت!اما با رسیدن به پکن ،خاطرات تلخ و شیرین سالهای گذشته واسش تداعی شد ...
لبشو گاز گرفت و سعی کرد ذهنشو از تمام اون خاطرات منحرف کنه!مدام با خودش تکرار میکرد:
دیگه مهم نیست، دیگه اصلا اهمیتی نداره...
شیائو جان ، احمق نشو !
اگه بازم بتونی توجه و محبت ییبو رو داشته باشی، دیگه هیچکدوم از اون خاطرات چندان مهم نیست!
و ییبو که از اولین لحظه متوجه وضعیت روانی جان شده بود،با آرامش سکوت کرد و بهش فرصت داد تا با خودش کنار بیاد!
انگار دکتر لیانگ درست میگفت، از همین حالا هم میشد تغییرات بارزی در رفتار جان دید!
و ییبو با تمام وجود آماده بود تا با تمام این تغییرات مثبت و حتی منفی کنار بیاد!
با رسیدن به آپارتمان ، رمز در رو زد، در رو باز کرد و ویلچر جان رو به جلو هول داد و با صدایی آرامبخش اعلام کرد:
به خونه خوش اومدی !
جان با لبخندی کمرنگ ازش تشکر کرد و وقتی ییبو برگشت تا بقیه ی وسایل رو بیاره ، با کنجکاوی زیاد از راهروی ورودی گذشت و درحالیکه ویلچر رو به جلو هول میداد، با عجله به اطراف نگاه کرد و لبشو گزید!
اولین باری بود که آپارتمان جدید ییبو رو میدید و حس عجیبی داشت !
اما ییبو خیلی زود برگشت، ساک و چمدون خودش و چمدونی از لباسهای جان رو که هنوز پشت در بود، به داخل راهروی ورودی آپارتمان کشید و دم ورودی رها کرد !
بعد به طرف ویلچر اومد ،جلوی جان زانو زد و بهش گفت:
یکمی کوچیکه، مگه نه ؟!
اما جای خوبیه !
البته موقته ... بزودی...
بزودی جای بهتری میگیریم !
و بدون اینکه به جان فرصت بده تا به معنای حرفش فکر کنه ، از جاش بلند شد و ویلچر رو به طرف اتاق خواب برد و گفت:
بهتره لباس عوض کنی و کمی استراحت کنی !
![](https://img.wattpad.com/cover/285682505-288-k944683.jpg)
ВИ ЧИТАЄТЕ
Endless dream (فصل ۲)
ФанфікиEndless dream تمام شده📗📕 به اونها فرصتی دوباره داده شده تا عشق رو دوباره تجربه کنند... هشدار: تم کلی این داستان خیلی غمگینه، اما هپی انده! فانتزی ... انگست .... عاشقانه .... ییبو تاپ *هپی اندینگ*