_____لویانگ_____
جان باورش نمیشد که ییبو یهو همچین تصمیمی گرفته ، اونم بدون مشورت باهاش؛ ییبو پای تلفن فقط بهش گفته بود یه اتفاقی افتاده و بهتره برای سه روز آینده مرخصی بگیره ، چون باید با هم به یه سفر فوری برن!
جان بعد از دیدن این پیام سعی کرد با ییبو حرف بزنه ،اما انگار سرش خیلی شلوغ بود و تماسشو جواب نمیداد!
با نگرانی به سراغ رییس کافی شاپ رفت و با عذرخواهی زیاد واسش توضیح داد که مشکلی واسش پیش اومده و باید مرخصی بگیره ، دو روز از روزهای کاری کافی شاپ و یه روز هم از آموزشگاه زبان مرخصی گرفت و با عجله به آپارتمانشون برگشت !
با دیدن اتاق خوابی که کاملا بهم ریخته بود،با تعجب سرجاش خشکش زد، تعدادی از لباسای هر دوشون روی تختخواب ولو شده بود و چند دست لباس زیر و چمدونی که وسط اتاق بود، نشون میداد که ییبو سعی کرده چمدون سفرشون رو ببنده !
صدای آب از حموم به گوش میرسید، پس توی حموم بود!
با نگرانی به طرف سرویس بهداشتی رفت و پشت در حموم ایستاد و ضربه ای به در زد و صداش زد:
ییبو؟!
بلافاصله شیر آب بسته شد و ییبو با بدنی خیس از لای در نگاش کرد و بهش گفت:
اومدی ؟!
دارم یه دوش میگیرم ، دو ساعت دیگه پرواز داریم!
میشه ...کمکم کنی و چند دست لباس واسمون برداری ، میخواستم چمدون ببندم ،ولی راستش ... نمیدونستم که چی لازم داریم ؟!
جان تند تند سرشو تکون داد و همزمان جواب داد: باشه ... باشه ...ولی میشه قبلش بگی چه خبره ؟!
کجا میریم ؟!
چرا یهویی؟!
ییبو لبخند زد و جواب داد: الان کارم تموم میشه و میام بیرون واست توضیح میدم ، اوکی؟!
جان کلافه نفسشو بیرون داد و ادامه داد:
لااقل بگو کجا میریم؟!
ییبو درحالیکه از حس سرمای بیرون میلرزید ،در رو بست و همزمان جواب داد: لویانگ!
و به جان فرصت نداد که توضیح بیشتری بخواد!
جان با شنیدن این حرف ، کاملا شوکه شد و زیر لب تکرار کرد: لویانگ؟!
با هم ؟!
و بدون اینکه چیز بیشتری بگه ، از سرویس بهداشتی خارج شد و دوباره به اتاق خواب برگشت!
کاملا گیج و شوکه بود!
برای چند لحظه مات و مبهوت وسط اتاق ایستاد و به خرابکاری ییبو نگاه کرد!
کلافه نفسشو بیرون داد و دستی توی موهاش کشید و با خودش غر زد: آخه اینجا چه خبره ؟!
بعد جلو رفت، چمدون خالی رو به طرف تختخواب کشید و شروع به تا کردن و چیدن لباسای مناسب داخل چمدون کرد ، درحالیکه مدام با خودش میگفت: لویانگ ؟!
لویااانگ ... ؟!
آخه چرا ؟!
چرا من باید باهاش برم؟!
YOU ARE READING
Endless dream (فصل ۲)
FanfictionEndless dream تمام شده📗📕 به اونها فرصتی دوباره داده شده تا عشق رو دوباره تجربه کنند... هشدار: تم کلی این داستان خیلی غمگینه، اما هپی انده! فانتزی ... انگست .... عاشقانه .... ییبو تاپ *هپی اندینگ*