با صدای کوبیده شدن در از تختش دل کند و سمت در اتاق رف دستگیره رو کشید پایین ک دید باز نمیش بدون فکر بلند گفت
+ااایییششش باز این گیر کرده
_مگ خونه خالته که گیر کرده قفل و باز کن احمق
با صدای یونگی به خودش اومد و فهمید تو اون خونه درب و داغون قدیمیشون نیست قفل چرخوند با قیافه عصبانی یونگ رو به رو شد
_ساعت 8
+8؟؟؟؟؟ برا چی زودتر بیدارممم نکردیییی
تند تند لباساشو عوض کرد هرچی کتاب دم دستش بود ریخت تو کیفش و سمت در رف که دید یونگ تکون نمیخوره
+چیه؟؟ بیا بریم دیگ
یونگ اروم دستشو وارد موهای جیمین کرد و مرتبشون کرد سادویچی بهش داد و رفت بیرون
_عجله کن بخاطر تو دیرم شده
جیمین همونطور که ساندویچشو با ذوق میخورد جوابشو داد
+ب هرحال که قرار بود کلاساتو بپیچونی
پشت یونگی نشست اخرین قسمت موتور نشست و با دوتا انگشتش پشت لباس یونگ گرفت بخاطر چرم بودنش میفهمید ولی هیچی نگفت
+چرا زودتر بیدارم نکردی
_ببخشید سرورم به حموم شیرتون نرسیدین؟؟ قول میدم از فردا به موقع بیدارتون کنم.. بدهکارم شدم؟؟ از ساعت 6 دم اتاق توعم مست کردی دیشب؟؟؟.
+نه قرص خورده بودم...
_خوبه میدونی برا معدت بده
الان داشت بهش اهمیت میداد؟؟ مین یونگی؟؟؟
+قرصای خودته
_صب کن ببینم قرصای منو تو میدزدی؟؟
تو سکوت فقط سرشو تکون داددامیدوار بود یونگ خودش ببینتش و دوباره نپرسه با وایسادن موتور سریع پرید پایین تا شوت نشه پایین با یاد آوری خاطرش لبخندی زد:))
<<فلش بک>>
گم شده بود.. دیر کرده بود.. خفتش کرده بودن.. درکل همه مشکلات دنیا تو اون محل کمین کرده بودن با دیدن موتوری دلش و زد ب دریا جلو موتور وایساد موتور دقیقا جلو پاش وایساد و صدای عربده رانندش بلند شد
_داری چ غلطی میکنی پسره احمق
+تو.. توروخدا.. هق.. منم ببر با خدت... هق.. هق..
_گریه هاتو بکن بعد حرف بزن.. اصن میدونی کجا میخام برم؟؟
+هرجا میری منم بببررر منو اینجا نزاارررر هرچی بخای بت میدم
_هرچی؟؟
+بیشتر از خودم ک نیست... بدنمو داشته باش فقط منو ببر
_سوار شو
سریع پشت راننده بی عصابش نشست صورتشو چسبونده بود به کمرش و موهاش جلوی صورتشو گرفته بود و این باعث میشد کسی نشناستش راننده جلو محل مورد نظرش وایساد جیمین با دیدن محل کارش که یه کلوپ جنسی بود خوشحال اومد پیاده بشه که راننده زودتر پیاده شد و با برخورد پاش با سینه جیمین.. جیمین و با پاش پخش زمین کرد
+اخ.. ای..
_اوه من واقعا حواسم نبود معمولن کسی نمیشینه پشتم خوبی؟
+ خوبم
خواست دستی کع سمتش دراز رو بگیره که راننده دستشو کشید با ناامیدی به راننده نگاه کرد و با چشاش داشت خفش میکرد تا موقعی که راننده وارد کلوپ شد و از دیدش خارج شد ب سختی بلند شد همونطور ک باسنشو ماساژ میداد رف تو با چشاش دنبال راننده گشت کنار مدیرش پیداش کرد
'' اه چقد درد میکن''
=پارک جیمین دقیقا کدوم گوری بودی؟؟؟ میدونی چندتا مشتری پروندی؟؟؟؟
+م.. متاسفم اقای لی من...
_با من بود
=ش.. شما؟؟؟ چی باعث شده پسری مثل جیمین با شما باشه؟؟
مگ این کیه اصن؟؟؟؟
_تو راه همو دیدیم و بخاطر کار من دیر شد میتونم هزینشو پرداخت کنم
دستش سمت جیبش رفت که مدیر سریع گرفتش
=این چه حرفیه میتونی به جاش هروقت خاستی داشته باشیش
_الان
دیگ به این قضیه که جلوم تصمیم بگیرن با کی بخابم عادت کرده بودم
=نشنیدی چی گفتن؟؟؟ خودتو اماده کن اتاق vip میری.. هی پسر.. بکیهون بیا اقای مین و سرگرم کن جیمین تو ک هنوز اینجایی
راهی اتاق کردتم و....
<<پایان فلش بک>>
باز خوبه یونگ بود که نجاتش بده....
_خوابی هنوز؟؟
+نه نیستم
با لبخند جوابشو داد و سمت کلاسش رفت
چقد خوب بود که یونگی رو داشت
*********
*****
**
از پارت بعد برمیگردیم سمت تهکوک میخاسم یونمین عقب نمونه
نظری چیزی؟
YOU ARE READING
••Watch your back••
Fanfiction.... ویکتور پسر معمولی ک با پسر وزیر امورخارجه دوسته و ناخواسته وارد بازی کثیفی میشه که فقط خودش میتونه به داد خودش برسه شایدم اون... #daddy
