Part 7

448 59 0
                                        

_خب از کجا شروع میکنی؟؟

+چرا میخای رو همشون تتو بزنی؟ مگ بردتن؟

_به تو چ

احمق

+اول از اینا (با دستم به اونایی که تا اینجاب زور اوردنم اشاره کردم) شرو میکنم.. فقط وسایلم
_همش تو اون اتاق مشکیس بهش نشون بدین منم میام بهتون سر میزنم

پسره بی نزاکت احمق خوشگل بد اخلاق مسخره
همش وسط حرف ادم میپره برا خودش حرف میزنه میره به هیچکسم اهمیت نمیده همچین ادمی چرا زندس اصن

+کجا بیام؟

.......

+آآییییی کمممررمممم خدا

به محض خالی شدن اتاق صدام بلند شد

*داینانانانانامیت.. داینانانانانامیت

این کیه باز.. اوه.. لیسا

+اوه نونا

=مامان چیشده؟؟ چه بلایی سرش اوردن؟؟ جواب تلفنمو نمیده.. به جان خودم اگ اون یونای احمق بلایی سر مامان من اورده باشه همتون جرواجر میکنم

گوشی و از گوشم فاصله دادم تا کر نشم

+اهه نونا به یونا چه انگار سوجی تو کارش یه اشتباه کوچیک  کرده و انگار اشتباش بزرگ بوده الانم دارن بررسی میکنن ببینن...

=حرف نزن بچه دارم میام سئول امیدوارم یونا توضیحی برای  قانع کردن من داشته باشه

شت نه

+اما نون....

*بووقق بووقق

من.. باید برم خونه

سریع در و باز کردم که با کله رفتم تو دیوار.. دیوار که نه این سینه های جئونع

+من.. من باید برم خونه فردا میام بقیشو انجام میدم

_مگ خونه خالس؟؟

+لطفا واقعا لازمه ک برم خونه

_چند نفر زدی؟

+3 نفر

_هروقت 9نفر زدی برو

استرس تموم جونمو گرفته بود... دستام یخ زده بود.. میدونسم نمیزاره برم.. از اخلاق سگش معلومه. اگ التماس کنم چی؟؟
با فکر یهوییم پشت پاش زانو زدم و پایین شلوارشو گرفتم.. سعی کردم صدام و بغض دار نشون بدم

+لط.. لطفا.. من واقعا.. واقعا برم خونه.. مادرم واقعا حالش خوب نیست.. ازت خاهش میکنم

خب درسه حال یونا خوبه.. ولی اگ دیر برسم ممکنه دیگ خوب نباشه.. به هرحال پای لیسا و سوجی وسط بود

با یه دستش بازومو گرفت و بلندم کرد

_اگ مشکلتون جدیه میخای کمکت کنم؟

••Watch your back••Where stories live. Discover now