و پارت اول
دیگ خیلی سکوت بود
بیاین پارت جدید و با خوشحالی
کامنت.. ووت.. و هرچی
شروع کنیم
دوسش داشته باشین چون من خیلی دوسش دارم
و همچنین شمارم همینقد دوستون دارم❤️✨
*
*******
=کیم تهیونگ شی فکر نمیکنی بازم خواب موندی؟؟
=کیم تهیونگآ صدا مامانتو میشنوی؟؟؟
_تهیونگآ سالمی؟؟؟.. دیگ دارم میام تو اتاقت
_ااهه خوابه
=فقط بیدارش کن اگ ایندفعه ام تاخیر کنه یا غیبت بخوره باز باید بریم مدرسه
_یونا بهش سخت نگیر سوجون میاد بیدارش میکنه
=سوجیآ من سخت نمیگیرم
اخرم بیدارم کردن... من کی تاخیر کردم؟؟؟
+من کی تاخیر داشتم بی انصافا
=میدونسم بیدارت مییکننییممم
با پرششون روی تختم و بغل خانوادگیمون برای بار هزارم ب خوشبختیم پی بردم من خوش بخت و خوش شانس ترین ادمیم ک دوتا مامان فوق العاده داره
_بیا ک برات پنکیک درس کردم بدویی تهیونگی.. یونا بیا
=من میرم سرکار.. اووموووچچچچ
+اووممااااا صورت منو رژی نکنی
=اخ پنکیک من... سوجیآ کارات و کردی بیا..خدافسی زندگیای من
+مامی جوونمممم
_^-^ خوب خوابیدی؟؟؟ دیشب تا دیر وقت بیدار بودی
+اره با سوجون حرف میزدم
_میاد دنبالت دیگ؟؟؟
+مثل این میمونه ک یونا هربار نیاد دنبالت سوجون دوس پسرمه هااا.. اوومم چ خوشمزست داری هرروز پیشرفت میکنی
_یاااا کیم تهیونگشییی
سریع سرمو دزدیدم تا از برخورد لیوان پلاستیکی با سرم جلوگیری کنم.. ااهه پس این سوجون کجا موند
~تق و تق و تق ببینین کی اومدههه
+سووجوونااااا
سریع پریدم بغلش و پاهامو دورش حلقه کردم تا با ماست بازیش پخش زمینم نکنه اروم لباشو گذاش رو پیشونیم بعدشم طولانی نرم لباسمو بوسید خوبه میدونه اینقد سافت دوست ندارم با اخم بهش نگا کردم ک فقط خندید
YOU ARE READING
••Watch your back••
Fanfiction.... ویکتور پسر معمولی ک با پسر وزیر امورخارجه دوسته و ناخواسته وارد بازی کثیفی میشه که فقط خودش میتونه به داد خودش برسه شایدم اون... #daddy
