Part 12

334 40 0
                                        


_قضیه چان چیه؟؟؟

+چان؟ اها.. اون فقط یهو پیداش شد و شروع کرد داد بیداد کردن...

صادقانه جوابشو دادم.. حقیقتش احساس خوبی نداشتم.. کارم تموم شده بود ک یهو سر یه بستنی جلوم تو یه کافه گرون با کوک دراورد و همینطوری پشت هم سوال میکرد ازم دوست داشتم بدونن چرا اینقد براش مهم شدم؟؟؟ شاید

_خانوادت چطورن چرا خودت کار میکنی

+میخام سرم گرم باشه

_جوری ک گفتن دوتا مادر داری.. هوم ؟

+اوهوم

_خودتم گی

+چرا اینقد برات جالب شدم؟؟؟

_فقط نمیخام معذب باشی

+با سوالای خصوصی معذبم میکنی...

_اوکی دیگ نمیپرسم.. تو بپرس

+راستشو میگی؟

_دلیلی برا دروغ ندارم

به بستنیم که دیگ نصفش اب شده بود و نصفش تموم شده بود نگاهی انداختم

+تشنمه..

بلند شد ک برام اب بگیره.. دروغ بگم؟؟ ازین ک باهاش بیرونم هیجان زدم.. این اقا به شدت مغرور پولدار و جذابه و تموم مدرسه و خدمتکار و حتی بادیگارداش دیوونشن خدمتکاراش و بادیگارداش همش از مهربونیش میگن.. ولی به من فقط اخم و قیافه یبسش میرسه

_خیلی خنک نی ک راحت بخوری

+مرسی

در بطری باز بود.. سوالی نگاش کردم''؟؟؟؟ ''

_فقط بازش کردم که اذیت نشی

با لبخند ملیحی گفت و به اب خوردنم نگاه کرد

+میتونم بپرسم؟

_اوهوم..

+چرا... دارین.. منو قاطی میکنین؟؟؟

~~~~~~~~~

=جیهوپا واقعا نمیتونی کوک و راضی کنی؟؟؟؟ .. میدونی که.. اون....

+ههییشش اوما من شده باشه با چک و لقد کوک و میارم که ببینیش نگران نباش

محکم مامانشو بغل کرده بود و موهاش و نوازش میکرد هم جیهوپ هم مادرش.. و حتی پدرش عاشق کوک بودن فقط اگ اون اتفاق نمی‌افتاد.. الان کوک اونارو مقصر نمیدونس و اینطوری خودشو اونارو تنبیه نمیکرد.. با زنگ خوردن موبایلش با مادرش خدافظی کرد و رفت بیرون جیمین تو ماشین نشسته بود و با اهنگ خودشو تکون میداد

+افتاب از کدوم ور درومده اخمات تو هم نیست؟

_بده خوشحالم؟؟ کجا برم حال کنیم

+حال چی کنیم جمع کن بریم خونه کوک باید بیارمش مامان ببینتش

_مامان توعم چسبیده به این بانی نچسبا پیش به سوی خونه بانی

.......
ده دقیقه ای بود رسیده بودن در زده بودن و با این که خدمتکار گفته بود نیست داخل پذیرایی نشسته بودن تا مطمئن شن

*اقای جانگ.. اقای جئون نیستن من بهشون زنگ زدم و گفتن کار دارن گفتن ازتون پذیرایی کنم و همراهیتون کنم به بیرون خونه

_خب پس ما رف....

+من میشینم تا این اقا بیاد

_داری چ غلطی میکنی فرداعم میتونی ببینیش فقط امروز تعطیلیمااا

+باید امروز کوک و ببرم مامان ببینتش تو هرجا میخای بری برو

_هووففف

با حرص همونجا کنار هوپ نشست خدمتکارم که گیری دونفر و دید رفت با اب میوه و کیک برگشت تا به حرف رئیسش گوش کرده باشه و از دوست و بردارش پذیرایی کرده باشه
........

با صدای در هوپ بلند ‌‌شد و با لگد جیمینی که چرت میزد و بیدار کرد

_اهه شت چ مرگ... اوه سلام جئون

=یادمه گفته بودم همراهیشون کنی بیرون خونه

+باید باهام بیای

=برو بابا

جیهوپ بدون صبر دست کوک و گرفت و دنبال خودش کشید از این ک کوک کاری نمیکرد به شدت خوشحال بود چون اصلن جلوی کوک لجباز نمیشد وایساد

+جیمین با ماشین تو میرم

_چیچیو با ماشین من مییرییی اینطوری من باید با یونگی بیاامم نروو. اصن میفهمی چقد دیکش گندددسسس جانگ هووسسووکککک اایییشش فاک فاک فااککک... میش یه تاکسی برام بگیرین؟؟ :)

با لبخند ارومی رو به خدمتکار گفت و سرش و ماساژ داد اه جانگ هوسوک....

~~~~~~~~
~~~~~
~~

همه جا تاریک بود نشسته بودن دو طرف میز و شطرنجی جلوشون بود هرکدوم سربازای اون یکی رو زده بودن و با لبخند ترسناکی به هم نگا میکردن
مهره قرمز رنگی به شکل T رو گذاشت کنار شاهش..

+دست منه

_فلن دست توعه

بعد از این حرفش وزیرشو جلوی وزیر فرد مقابلش گذاشت..

_حواست به خیانتکارا با‌شه

+اینکه از مهره هات توی گروه خودم پیدا کنم خوشم نمیاد...ولی بازی رو جذاب میکنه

+چطوری راضیش کردی که بیاد کنار شاهت؟

_مجبورش کردم.. من صبر تورو ندارم.. وقتی میخامش یعنی میخامش

+اه یعنی گرفتنش سخته هوم؟

_میتونی امتحان کنی:)))

لبخندش ترسناک تر شد و از سر میز بلند شد و بدون صدایی اتاق و پسر و ترک کرد

+هووووففففف....

گوشیشو برداشت و تماس و وصل کرد

*چیشده؟ قرار بود به من زنگ نزنی

+پارک جیمین....

***********
*******
***

••Watch your back••Where stories live. Discover now