_قورتش بده
+اووممم
_گفتم قورتش بده
ب جای گوش دادن به حرفش دندونامو فرو کردم تو دیک بیگ سایزش و پریدم تو روشوییش تا دهنمو بشورم صدای عربده هاش بلند شد اخرم کاری میکنه همه بفهمن هرروز منو میکشونه براش ساک بزنم.. بعد شستن دهنمو مسواک زدن با مسواکی ک برای من بود ولی تو اتاق این اقا بود اومدم بیرون با عصبانیت زل زده بود بهم
+چیه؟؟؟
یهو بلند شد و کوبیدم به دیوار اینقد سرعتش زیاد بود ک حتی فرصت پلک زدنم نداشتم
+اخ.. چته وح....
با کوبیدن لباش رو لبام خفه شدم همینطور که داشت لبامو میکند دستش سمت گردنم اومد اول نوازش گرانه و بعد به قصد خفه کردنم فشار میداد لباشو از رو لبام برداشت و دم گوشم زمزمه کرد '' چه غلطی کردی؟؟؟ ''
+ا.. اه.. یون..گ..
=مین یونگی؟؟؟؟؟ همین الان در و باز میکنی
مطمئنم اگ باباش نمیومد همونجا خفم میکرد با ضرب دستشو برداشت که شروع کردم به سرفه کردن
*جیمیناااا
اول صدای جیغ مامانم و بعدش بغلش ازم استقبال کرد
*خدای من حالت خوبه؟؟؟ ببینمت.. کنار لبت پاره شده میسوزه؟؟؟ مامانت بمیره اینطوری نبینت
محکم بغلم کرده بود و حرف میزد حواسم پرت یونگی شد که با حسرت به مادرم نگا میکرد.. خب اره.. اونم سختی کشیده بود.. ولی حداقل میتونس مارو قبول کنه ن؟؟
=داشتی چه غلطی میکردی هان؟؟؟ فک کردی این که کاریت ندارم دلیل میش هر غلطی خاسی بکنی؟؟؟ به من نگاه کن
اقای مین بلند بلند داد میکشید وقتی پرویی یونگی رو دید چک محکمی تو گوشش زد که باعث هیع شدید مامان من بشه مامانم انگار ک جونشو گرفته باشن دوید سمت یونگی صورتشو تو بغلش گرفت و زد زیر گریه مامان من به شدت یونگی رو دوست داشت و این ک یونگی دوسش نداشت اذیت کننده بود
*برای چی بچمو میزنی؟؟؟ مگ بچس؟؟؟ هم جیمین هم یونگ میتونن از پس خودشون بربیان ببینمت یونگ.. اخ پسرم.. همینجا صب کن برات پم....
_میش نقش مامانای مهربونو بازی نکنی؟ غیر از اینه که اومدی گند زدی به زندگی من و مامانم؟ تا قبل اومدن تو این جرعت نداشت به من تو بگه چ برسه مادرمو از خونه بندازه بیرون تا معشوقش و بیاره همین الان از اتاقم برین بیرون
=مین یو...
_گفتم گمشین بییررووننن گمشو بیررروننن گورتو گم کنننن
مامانم سریع هممونو برد بیرون و در اتاق و بست همون دقیقه چیزی خورد به در و صدای شکستنش پخش شد مامان سریع سمت اشپزخونه رفت و با جعبه کمک های اولیه برگشت و دادش دست من
*میدونی ک با تو اروم تر برخورد میکن.. مراقبش باش
=داری چیکار میکنی جیمین پسرته
*یونگیم پسرمه این ک رابطه خونی نداشته باشیم دلیل نمیش دوسش نداشته باشم و من....
بدون این ک به بقیه حرفاشون گوش بدم رفتم تو اتاق یونگ و در و بستم با چشمام دنبالش گشتم تو بالکن اتاقش سیگار میکشید
اشغال هات
+یونگ
بدون این ک نگام کنه با دستاش به دمپایای کنار در اشاره کرد فقط دلش نمیخاد اتاقش خونی بشه رفتم سمت بالکن و نشستم رو صندلی و متتظر نگاش کردم
_چیه
+دستتو بریدی کنار لبتم پاره شده
_مگ کاری جز جندگی بلدی؟
+حتما ناامید میشی ولی اره بلدم
بدون حرف دیگه ای نشست و اجازه داد کارمو بکنم
یونگی هیچوقت عوض نمیش.
*********
******
**
میدونم که هیچکدوم از فیکارو آپ نکردم ولی بخاطر استرس زیادمه معذرت میخام
دوستون دارم**
YOU ARE READING
••Watch your back••
Fanfiction.... ویکتور پسر معمولی ک با پسر وزیر امورخارجه دوسته و ناخواسته وارد بازی کثیفی میشه که فقط خودش میتونه به داد خودش برسه شایدم اون... #daddy
Part 11
Start from the beginning
