~ سوجی‌شی من دوس پسرمو میبرم

_کار خوبی میکنی راستی سوجون‌آ

~جآن

جان؟؟ بچه پرو چ زبونیم میریزه

_اگ میخوای امشب بیا اینجا میدونم ک تو خونتون بهت سخت میگذره

~مرسی ک به فکرمین

سمت اتاقم رفتیم ب محض بسته شدن در کوبیدم ب در و حمله کرد سمت لبام حتی فرصت همراهی‌عم بهم نمیداد دندوناشو فرو کرد تو لبامو کشید سمت خودش ک سریع دهنمو باز کردم اجازه ورود زبونش داخل دهنمو دادم دسش که به نیپلم خورد تو بغلش لرزیدم لباسشو محکم گرفدم زانوشو زیر باسنم گذاشت تا از افتادنم پیشگیری کنه

+ااهههه.. سوجون‌آآ

با گاز گرفتن لبم بازم ساکتم کرد

~بیا بقیشو بزاریم برا مدرسه

+ننههههههه

~یاا ویکتور من نمیخوام مامانت ناله های هاتتو بشنوه

+فاک آف

گذاشتم زمین با دسش سمت کمدم هدایتم کرد سرشو از پشت گذاشت رو شونم و یه دستشو دور شکمم و دست دیگشو کرد تو کمد تا لباسای مدرسمو که دیروز خودش اتو زده بود دربیاره

...

+ما رفتییممم

~سوجی‌شی مراقب خودتون باشین

_دست گل ب آب ندین.. کاندومم یادتون نره

+اووممااااا

%بفرمایید اقای هان

+قرار بود خودت بیای با موتور بدون بادیگاردات

~متاسفم بیبی تو ک بابای منو میشناسی معذرت میخوام قول میدم فردا با موتور بیام

با ناراحتی لبامو دادم جلو
+هر روز همین قولو میدی <->

با کشیده شدن گردنم و کوبیده شدن لباش روی لبام بازم گولم زد
با رفتنش سمت گردنم گردنمو کج کردم تا دسترسی راحت تری داشته باشه

%اقای هان میدونین ک باید اینارو گزارش بدم درسته؟؟

بدون این که از کارش دست بکشه ادامه داد..

~فقط بگو چیزی ندیدی

و با دستش شیشه بین ما و راننده رو بست خوابوندم رو صندلی و خیمه زد روم

+کبودش نکن هآن من هنوز تو اون مدرسه آبرو... اااهههه وحشی فاکی

~خیلی داری حرف میزنی ویکتور

+Psychic

%رسیدیم

~لعنتی

+نچ نچ چیشد هان؟؟؟

لباسمو درست کرد باهم پیاده شدیم

~داری با دم شیر بازی میکنی ویکتور

+اوهوم میدونم=)

~نکنع میخواین تو مدرسه عم دنبالم بیاین؟؟ میخواین ی دورم باهم بریم دستشویی؟؟؟ فقط گمشین

+نباید اینطوری باهاشون....

~کو.ن لقشون وی

******
****
**
*

••Watch your back••Where stories live. Discover now