𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟎

132 22 7
                                    

اگه یه نفر امروز صبح به جیک میگفت که قراره با دردسرسازترین پسر مدرسه دستشویی مدرسه رو تمیز کنن قطعا تا زمانی که طعم خون رو تو گلوش حس کنه به اون فرد و عقل از دست رفته‌اش میخندید اما حالا اون اینجا بود، با نیکی..مشغول نظافت اتاقک های دستشویی‌.

اون دونفر بدون ردوبدل کردن کلمه ای تو سکوت سعی میکردن کارشون رو به درستی انجام بدن. جیک طی رو بین دست‌هاش جا به جا کرد و نیم نگاهی به پسری که داشت آب کثیف سطل رو عوض میکرد انداخت.

چند ساعت قبل‌تر بعد از خاتمه یافتن دعوا و متفرق شدن بچه ها جی و سونگهون جیک رو همراه خودشون به درمانگاه مدرسه برده بودن و زمانی که جیک از نیکی خواسته بود همراهشون به درمانگاه بره اون قبول نکرده بود و به جاش تصمیم گرفت به شستن زخم و خون روی صورتش اکتفا کنه و حالا..وضعیتش داغون به نظر میرسید.

جیک سرش رو بلند کرد و این بار نگاه طولانی تری به پسر کناریش انداخت و همونطور که طی رو رو زمین میکشید چند قدم بهش نزدیک شد. مدتی میشد که متوجه ی تنهایی نیکی شده بود و نمیدونست چرا نمیتونه این مسئله رو نادیده بگیره.

" چرا باهام نیومدی درمونگاه تا به زخم‌هات رسیدگی شه"

جیک یه جورایی حدس میزد که اون پسر جوابش رو نده و همینطور هم شد.

" به خاطر من آسیب دیدی"

لبش رو به دندون گرفت و قدم دیگه ای به سمتش برداشت.

" متاسفم"

و بازهم سکوت

" دوست نداری باهام حرف بزنی نه؟"

جیک به اینکه داشت یه مکالمه ی یک طرفه رو جلو میبرد اهمیتی نمیداد اما این باعث شد اون پسر بالاخره لحظه ای از طی کشیدن دست بکشه و بهش زل بزنه و جیک اون لحظه به این فکر کرد که چقدر چشم‌های اون پسر بی‌روح و همزمان آزرده به نظر میرسه.

" بالاخره فهمیدی؟"

اون داشت طعنه میزد؟
جیک سرش رو پایین انداخت و بی هدف سطل اب رو با پاش کمی به جلو هل داد.

" فکر کنم اگه قراره کسی بین ما شاکی باشه اون منم"

جیک گفت و درحالی که هنوز با سطل کنار پاش بازی میکرد با صدای آروم‌تری ادامه داد.

" البته قبل از دعوای امروز"

" کی گفته نمیتونی به شاکی بودن ادامه بدی؟"

" فکر کنم مدرسه بدجور تهدیدت کرده که حتی نمیخوای با من حرف بزنی!"

جیک نیشخند زد و چرخید تا به سمت یکی از اتاقک‌ها حرکت کنه که یقه‌اش به سمت عقب کشیده شد و این باعث شد چند قدم رفته رو بی تعادل به عقب برگرده..اما فرصت نکرد بفهمه داره چه اتفاقی میوفته چون نیکی اون رو به سرعت به سمت خودش برگردوند و به دیوار پشت سرش قفل کرد و جیک همزمان درد شدیدی که حاصل از کتک خوردنش بود رو تو بدنش حس کرد.

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now