𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐

88 19 1
                                    

" مطمئنی دوست داری امروز با جیک بری کافه؟ میتونی بیای پیش من یکم باهم درس بخونیم"

سونگهون با امیدواری به جی پیشنهاد داد.

" چیشد؟یهو تصمیم گرفتی باهامون حرف بزنی؟"

نگاه سونگهون و جیک همزمان به هم افتاد و نمیدونستن چرا بعد از اون مکالمه ای که زیردرخت مدرسشون باهم داشتن حالا کمی از هم خجالت میکشیدن.

" خب..یه سری سوتفاهم این وسط وجود داشت که با جیک برطرفش کردیم"

" اما من هنوز دلیلی واس حرف زدن باهات ندارم پرنس پارک!"

جی زیپ کاپشنش رو بالا کشید و گفت.

" لطفا جی"

سونگهون کلافه قدمی به جی نزدیک شد..میدونست جی متوجه شده که جیک همه چیز رو براش تعریف کرده و نمیخواست حالا که جو متشنج بین خودش و جیک از بین رفته هنوز هم جی باهاش مشکل داشته باشه.

میدونست رفتار خودش هم درست نبوده و ناراحتی که از جیک داشته رو سر جفتشون خالی کرده..اما امیدوار بود جی مثل همیشه راحت ببخشه و همه چیز رو بینشون سخت نکنه.

"من مثل تو حوصله ی کش دادن یه قهر یا دعوارو ندارم پارک سونگهون پس فقط بذار امروزو به حال خودم باشم..هوم؟"

جی با لبخند مصنویی و لحنی که کمتر ازش دیده میشد به سونگهون گفت و سونگهون تنها کاری که از دستش برمیومد سکوت کردن بود.

" با ما تا وسطای راه میای؟"

سونگهون اول کمی به جیک نگاه کرد و بعد از چندثانیه سرش برگردوند و اطرافش رو چک کرد.

" آره بریم"

سونگهون گفت و جیک که لبخند رو لب هاش به آرومی محو شده بود سرش رو تکون داد و تو سکوت کنارهم راه افتادن.

روزهای بارونی سئول قرار نبود دست از سرشون برداره و کمی آفتاب و هوای روشن بهشون هدیه بده.

جیک بارون رو دوست داشت اما اگه چیزی رو که دوست داشته باشی هر روز ببینی و هیچوقت از جلوی چشم‌هات محو نشه کم کم برات خسته کننده میشه نه؟
جیک هم از بارون خسته شده بود.

نمیدونست چرا با فکر کردن به این مسئله یاد خودش و سونگهون افتاد.

ممکن بود یه روز تبدیل به یه آدم تکراری برای سونگهون بشه؟

اینکه همیشه باهم بودن و همدیگه رو میدیدن باعث نمیشد سونگهون یه روزی ازش خسته شه و رهاش کنه؟

سونگهون قبل رفتن دنبال سونو میگشت؟...چرا انقدر همیشه افکارش آشفته بود؟ نباید بهشون اجازه ی پیشروی میداد.

" جیک...جیک؟"

با شنیدن اسمش نگاهش رو از پاهاش که یکی پس از دیگری به جلو قدم میذاشتن گرفت و سرش رو بالا آورد.

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now