𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏

366 31 6
                                    

" سردرگمی"
چیزی که این روزا داشت باهاش دست و پنجه نرم میکرد.
"درد"
چیزی که حس میکرد حالا جزئی از قلبش شده.
و "عشق؟"
بی رحمانه ترین کلمه ای که باعث مریض شدن احساساتش شده بود.

یاد جمله ی اون مرد تو فیلمی که دیشب دیده بود افتاد.

"شاید زندگی کردن یه روند تدریجی برای ملاقات کردن کسیه که بتونی بهش بگی داری درد میکشی یا اوضاع خیلی بدی رو میگذرونی" خودش اون فرد رو پیدا کرده بود اما نمیتونست اونو مال خودش نگهداره پس فقط تو سایه ای که برای احساساتش ساخته بود با لبخند های اون لبخند میزد و شادیش رو با رنج خودش دنبال میکرد.

" جیک "

" باز خوابه"

" صداش کن الان مسابقه شروع میشه "

" مگه فرقی داره کی صداش کنه؟"

اون دونفر بالاسر پسری که تو سالن غذا خوری و رو میز غذا خوری خوابش برده بود باهم دیگه درگیر بودن.

" صداتو بیار پایین احمق"

"نظرت چیه به جای دستور دادن خودت بیدارش کنی پرنس عزیز"

" اینجوری صدام نکن "

با صدای جدی گفت و همونطور دست به سینه به جیک نزدیک شد.

بعد از چندبار صدا زدنش حس کرد کارش واقعا بی فایده‌س پس به جای تکون دادنش اینبار لب هاش رو به فاصله ی چند میلی متری گوش پسر چسبوند و زمزمه کرد.

" جه "

" اومم "

جیک گوشش رو خاروند و بعد از نفس عمیقی دوباره خوابید اما سونگهون دست از تلاش برنداشت و جی با پوف بی حوصله ای به درامای آبکی که جلوش درحال رخ دادن بود زل زد.

اینبار با صدای آروم تری صداش زد.

" بیدارشو "

جیک نه با اون صدا بلکه با نفس هایی که تو گوشش پخش میشد سرش رو از رو میز بلند کرد و با صدای خواب‌آلودی اسمش رو صدا زد.

" سونگهون "

" چه عجب "

با شنیدن صدای فردی که پشت سر سونگهون ایستاده بود فهمید باز هم خوابیدن بی موقعش باعث شده از برنامشون عقب بمونن.

" متاسفم..خیلی دیر شده؟"

" آره "

" نه "

جیک هنوز هم گیج خواب بود چندبار پلک زد و با مالیدن لپ دردمندش که روش خوابیده بود از رو صندلی بلند شد.

"حالا هرچی بیاین بریم مسابقه رو ببینیم اینبار نمیخوام واقعا از دستش بدم."

~~
"هی تو واقعا بی نظیری"

جی درحالی که با یه لبخند احمقانه انگشت شستش بالا آورده بود و کنار لپش چسبونده بود و سعی میکرد با بازیکنی که وارد رختکن میشه لاس بزنه و این باعث شده بود مثل بازیگر نقش اصلی یه سیتکام به نظر بیاد.

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now