𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟔

97 22 16
                                    

" رفت؟"

" آره"

رو مبلی که سونگهون تا قبل از رفتنش روش نشسته بود نشست و جواب جی رو داد.

" هنوزهم میگم نباید با سونو آشناش میکردم"

"جی!"

جیک نگاهی به هیسونگ که تو سکوت و آهسته قهوه‌اش رو میخورد انداخت و به جی تشر زد.

" مگه دروغ میگم؟ اگه با سونو آشنا نشده بود مثل همیشه پیش ما میموند."

جی با پیشبندی که انگار فراموش کرده بود دربیاره رو مبل لم داده بود و با اخم غر میزد.

" شبیه بچه هایی که مامانشون ولشون کردن شدی"

" چندش"

با قیافه ی درهم رفته ای گفت.

" ناهار چی دوست دارین براتون درست کنم؟"

جی بعد از مدتی که همشون تو سکوت به برنامه ای که پخش میشد نگاه میکردن به حرف اومد.

" قرار نیست چیزی درست کنی مهمون منین"

جیک گفت و از جاش بلند شد تا شماره رستوران هایی که معمولا ازش سفارش میده رو پیدا کنه و به کسی فرصت اعتراض نداد.

" هیونگ تو دوست دختر نداری؟"

جی میدونست سوالش یکم خصوصیه اما نمیتونست مانع کنجکاویش بشه.

" نه..دوست دختر یا پسر ندارم"

جی با شنیدن " دوست دختر یا پسر" لبخند کوچکی زد.

" چقدر عجیب که آدمی مثل تو با کسی نیست"

" راستش هنوز اون فرد رو پیدا نکردم"

زمانی که جی نگاه هیسونگ رو دنبال کرد و به جیک رسید لبخندش عمیق تر شد.

" امیدوارم هرچه زودتر پیداش کنی"

" خب چی میخواین سفارش بدین؟"

روز خوبی بود. درکنار جی و هیسونگ ناهار خوردن و بعد از کمی گیم زدن و فیلم دیدن خودشون رو به خواب بعد از ظهر دعوت کردن.

مثل همیشه وسط سالن ردیفی خوابیده بودن با این تفاوت که به جای سونگهون هیسونگ نفر سومشون بود.
وقت گذروندن با ترکیب هیسونگ و جی زیادی دلچسب بود..البته اگه ذهن جیک تو امارت بزرگ کیم گیر نکرده بود دلچسب تر هم میشد‌.

زمانی که از خواب بعد از ظهرشون سیر شدن جی بازهم مسئول قهوه درست کردن شد و هیسونگ بعد از نوشیدن قهوه‌اش از جی و جیک تشکر کرد و به بهونه ی کار داشتن ازشون خداحافظی کرد. با رفتن هیسونگ جیک و جی کار خاصی واس انجام دادن نداشتن. جی که از صبح گوشیش رو چک نکرده بود روشنش کرد و باهاش مشغول شد و جیک با یادآوری شسته نشدن لباس های خاکی دیشبش به سمت اتاق رفت تا اون هارو تو لباس شویی بندازه.

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now