𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟕

86 20 5
                                    

~~

" خوابیده؟"

از آجوما پرسید و همراه باهاش وارد خونه شد.

" آره و پدرت هم غروب رسید خونه و میشه گفت این به بهتر شدن حال خانم کمک کرد"

" پس امشب رو میتونی با خیال راحت بخوابی"

سونگهون گفت و لبخندی به چهره ی خسته ی زن زد.

" وقت گذروندن با پسر خانواده ی کیم چطور بود؟"

پیرزن که انگار ناگهان چیزی یادش اومده باشه از سونگهون که به سمت پله ها قدم برداشته بود پرسید.

"خوب بود"

بدون اینکه برگرده درحالی که نیم رخش رو در معرض دید قرار داده بود کوتاه گفت و دوباره به سمت پله ها حرکت کرد.

امشب انگار احساساتش به چالش کشیده شده بود..گیج نبود..مردد هم نبود.

میدونست داره جذب سونو میشه و دلیلی برای انکار هم نبود. شاید قبل از اون هنوز ازش مطمئن نشده بود اما حالا حس میکرد میتونه افکارش رو آزادانه به سمت سونو سوق بده‌ و میخواست هرچه زودتر چیزی که حس کرده بود رو برای جیک تعریف کنه.

" اول باید دوش بگیرم"

گفت و بعد از دراوردن لباس هاش و رها کردنش رو زمین به سمت حمام راه افتاد.

                                 ~~

تو تاریکی به نقطه ی نامعلومی خیره شده بود و به تنها صدایی که به خاطر نفس های منظم جی تولید میشد گوش میداد.

" بهش پیام بدم؟"

با فکری که از ذهنش گذشت دستش رو، رو گوشی که کنار سرش بود گذاشت..اما با یادآوری اینکه بهونه ای برای پیام دادن نداره دوباره دستش رو از گوشی جدا کرد.

" چی باید بگم؟"

زمانی که سوزش لب هاش رو حس کرد متوجه شد باز هم زمانی که تو افکارش غرق شده به جون لب هاش افتاده و اون هارو زخمی کرده.

" میتونم بهش پیام بدم بگم گوشیم پیدا شده؟"

با فکر به اینکه سونگهون شب رو تو خونه ی سونو گذرونده باشه و با پیام جیک یه جورایی همه چیز عجیب جلوه کنه دوباره برای پیام دادن مردد شد.

نمیدونست کارش درسته یا نه اما همزمان نمیتونست مانع حس کنجکاوی که گریبان‌گیرش شده بود بشه.
پس وارد صفحه ی چتش با سونگهون شد و با احتیاط تایپ کرد.

" بیداری؟"

امیدی به بیدار بودن سونگهون نداشت چون اون معمولا از تا دیروقت بیدار موندن به جز برای درس خوندن زیاد خوشش نمیومد‌.

با ناامیدی کمی به پیامی که فرستاده بود نگاه کرد و درست لحظه ای که میخواست از صفحه ی چتشون خارج شه پیامش دوتا تیک خورد.

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now