𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟔

91 23 1
                                    

نگاه خسته و سرتکون دادنه پسر آدامسی که هنوز هم پشت سر دختر ایستاده بود باعث شد جیک به سختی خنده‌اش رو کنترل کنه.

"بیا بریم کی"

"میشه خودت سفارشمون رو بیاری؟"

پسری که حالا اسمش رو میدونست به کانتر نزدیک شد و بعد از اینکه از دور شدن دختری که همراهش بود مطمئن شد گفت.

"چرا؟"

"فقط بیار"

گفت و بعد از چشمکی ازش دور شد.

"فکر کنم ایندفعه تویی"

توجه جیک به حرف هیسونگ جلب شد.

" چی منم؟"

" کسی که قراره مخش زده شه"

" چرت نگو"

هیسونگ بدون اینکه جوابی بده خندید.

جیک فقط میخواست تایم کاری امروزش زودتر تموم شه و بتونه کمی با دوستاش خوش بگذرونه بعد از اینکه سفارش مشتری های حاضر در کافه رو بهشون تحویل داد هیسونگ اخرین سینی رو هم رو کانتر گذاشت.

" پسره از وقتی نشسته ازت چشم برنداشته"

هیسونگ با همون لبخندی که برای جیک زیادی رو اعصاب بود گفت و جیک حالا به خوبی میدونست هیسونگ اشتباه نمیکنه چون پسری که اون دختر جنجالی " کی" صداش زد وقتی برای بار دوم رو صندلی نشسته بود تمام مدتی که جیک مشغول رسیدگی به مشتری ها بود نگاه سنگینش رو، رو خودش حس میکرد.

اما جیک این بار به جای اهمیت دادن به حرف هیسونگ سینی رو برداشت و به میز اون دونفر نزدیک شد.

"باز هم به خاطر مشکلی که پیش اومد عذر میخوام. این سفارشتون و این کیک مخصوص امروزمون برای دلجویی از شما"

گفت و بعد از احترام کوتاهی بدون نگاه کردن به چهره هاشون ازشون دور شد.

به خوبی متوجه شده بود پسر آدامسی منتظر بود تا حرف جیک تموم شه و خودش چیزی بگه اما جیک بهش این فرصت رو نداده بود و از دستش فرار کرده بود.

با به صدا دراومدن در ورودی کافه، سر جفتشون بالا اومد و به اون سه نفری که کامل آماده ی یه خوش گذرونی طولانی بودن خیره شدن.

"پسر کوچولوی من تو این لباسا چقدر کیوت شده"

جی با اون لحن مسخره ی همیشگیش گفت و سونگهون و سونو به خاطرش به خنده افتادن.

" روزتون بخیر بچه ها"

هیسونگ مودبانه گفت و بعد از اینکه جواب متقابلی گرفت بدون مقدمه دست هاش رو سمت پیشبند مخصوص جیک برد و گره‌اش رو باز کرد.

"دیگه بقیش با خودمه میتونی بری"

" دفعه ی بعد بیشتر میمونم خب؟"

Shelter 🪐༉Where stories live. Discover now