part 5

6.7K 1K 163
                                    



ظهر شده بود و آدما داشتن تو برکه با بقیه هیبرید ها وقت میگذروندن
کوکی میتونست از پنجره کوچیک آشپز خونه ببینتشون
لبخند میزد چون میدید هیبرید ها چقدر با دیدنشون خوشحالن
چشم برداشت سیب ها رو خرد کرد تا باهاشون مربا درست کنه سرگرم کارش شد که حس کرد دستایی دور شکمش حلقه شده
هیچ کس نمیتونست باشه جز ته‌ته
کوکی با مهربونی گفت:چی شده قشنگم
ته‌ته دستش و برداشت و کوکی به سمت خودش چرخوند با چشمای کشیده و زیباش به کوکی نگاه کرد و گفت:باهام ازدواج کن





































چاقو از دست کوکی افتاد:چ...چی می...میگی
ته ته:مگه کسایی که هم و دوست دارن با هم ازدواج نمیکنن؟
کوکی نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش و آروم کنه نمیدونست کی این حرف و به ته زده ولی قطعا همه چیز و نگفته: اینجوری نیست عزیزم

ته ته که چشماش پر از اشک شده بود با صدایی که از بغض می لرزید گفت:ت..تو ....من....منو دوس.....ن...ندالی

کوکی وقتی دید داره گریه می‌کنه سریع بغلش کرد و گفت:نه خوشگلم کی گفته من دوست ندارم من عاشقتم خیلی خیلی زیاد
ته فین فینی کرد و گفت:پس چرا نمیخوای باهام ازدواج کنی؟
کوکی از ته جدا شد و گفت:اول بهم بگو کی در مورد ازدواج بهت گفته بهت عزیزم

بازگشت به عقب
(بچه ها اصلا دوست ندارم از کلمه های انگلیسی استفاده کنم به جز جاهای خاص لطفاً بهش عادت کنید)

ته ته کنار جیمین جلوی در خونه نشسته بود و بقیه رو نگاه میکرد
چون یه هیبرید گربه بود از آب وحشت داشت پس همیشه فقط‌ بازی بقیه رو نگاه میکرد

دید که جیمین با یه چیزی تو انگشتش داره بازی می‌کنه و لبخند ملیحی رو لبش داره

ته ته با کنجکاوی گفت:چیمی این چیه
جیمین وقتی نگاه خیره ته رو روی حلقش دید گفت:این یه حلقس،حلقه ازدواج

گوشتی ته صاف شد و گفت: ازدواج چیه
جیمین خنده آرومی کرد و گفت:وقتی دو نفر مثل مامان بابا ها هم و دوست دارن بهم قول میدن که همیشه مراقب هم باشن بهم کمک کنن و وفادار بمونن

ته دمش و تکون داد و گفت:اینو کی بهت داده؟
جیمین: یونگی
ته:ولی شما همش با هم دعوا میکنید
جیمین لبخند زد و گفت:چون با هم فرق داریم همیشه دعوا میکنیم وگرنه عاشق همیم یونگی همیشه از من مراقبت می‌کنه به حرفام گوش میده خیلی کار ها برام انجام میده
ته با کمی فکر گفت: درست مثل کوکی
جیمین با تعجب گفت:کوکی هم اینجوریه؟
ته با ذوق و شوق گفت:کوکی خیلی خوبه همیشه عین یه گل از من مراقبت می‌کنه نمی‌ذاره هیچ کاری بکنم همیشه بهم محبت می‌کنه بوسم می‌کنه
جیمین با خوشحالی گفت: دوست داری تا ابد باهاش زندگی کنی؟؟
ته دستاش و بهم زد و گفت:آره
جیمین:دوست دارید مامان بابا بشید
ته:آره خیلی دوست دارم
(ته خیلی معصومه برای همین از شنیدن اسم ازدواج خجالت نمی‌کشه چون فکر می‌کنه فقط کنار هم زندگی کردنه)
جیمین:پس باید باهاش ازدواج کنی
ته سریع به داخل خونه دوید

زمان حال

کوکی لبخندی به تعریف ته زد راحت میشد فهمید که همش نقشه بوده ولی بازم تو قلبش عروسی بود که ته میخواست یه روز باهاش ازدواج کنه درسته که معنی سکس و نمی‌فهمید ولی ازدواج و درک میکرد

کوکی دستش و دور کمر ته حلقه کرد و گفت:پس میخوای با من ازدواج کنی آره
ته نمیدونست چرا داره خجالت می‌کشه یا سرخ میشه فقط حس کرد داره آب میشه

کوکی با دیدن گونه های سرخش گفت:تو خیلی پاکی ته خیلی زیبایی و من عاشقتم
ابراز علاقه کوکی با همیشش فرق داشت ته هم اینو فهمیده بود چون قبلاً قلبش پر از حس های شیرین میشد ولی الان تپش های قلبش و تو گلوش حس میکرد قلبش اینقدر تند میزد که نفسش و بند میاورد

ته با معصومیت همیشگیش دست رو سینش گذاشت و گفت:کوکیییی خیلی تند میزنه
کوکی با حرفش خنده بلندی کرد و لپ ته رو محکم گاز گرفت
ته جیغ آرومی زد و وول خورد تا از بغل کوکی دربیاد ولی نشد
کوکی محکم‌تر بغلش کرد و گفت:عاشقتم
ته دوباره قرمز شد دستش و دور گردنش انداخت و سرش و تو گردنش فرو برد بعد با صدای خفه ای گفت:نگووووو خجالت میکشم
کوکی موهاش و ناز کرد و گفت:من که هزار بار بهت گفتم عزیزم چرا خجالت میکشی

ته:نههه این فرق داره یه جوریهه
کوکی:دوسش نداری؟
ته:چرا ولی ازش خجالت میکشم
کوکی با بد جنسی گفت:عاشقتم عاشقتم عاشقتم عاشقتم
ته جیغ میزد:نه نه نه نگوووو
و کوکی بلند تر میخندید




ته رو از بغلش بیرون کشید و به گونه های سرخش نگاه کرد بدون فکر سرش و جلو برد لب هایش و لبای معصوم و بی تجربه ته گذاشت،نفس عمیقی کشید و لب پایینی شو بوسید بعد لب بالایی شو

ته رو محکم به خودش چسبوند و لب ته رو به دهنش کشید و دوباره ول کرد و چندبار این کار و تکرار کرد
دلش میخواست بیشتر پیش بره ولی میدونست ته رو میترسونه پس جدا شد به چشمای خمار و زیبای ته رو نگاه کرد و انگشتش و به لب قرمز و خیسش
کشید و گفت: عاشقتم

























سلاااااااااام
امیدوارم اکلیلی شده باشید
منتظر نظرتون هستم
بوس به همتون💋💋💋💋

Kookv hybrid's village [ Completed ]Where stories live. Discover now