part 7

6.5K 1K 326
                                    

کوکی با حس گرمای نور خورشید روی صورتش چشم باز کرد فکر کرد الان ته رو به حالت انسانیش میبینه ولی صدای میو آرومی اون و متوجه گربه نازی کرد که روی دستش خوابیده بود و داره به زیبایی خمیازه می‌کشه

کوکی مثل همیشه با دیدن گربه کوچولوش ذوق کرد و محکم بغلش کرد توله گربه خودش و تکون داد و تا آزاد بشه ولی کوکی ولش نمی‌کرد ته با اعتراض:میووووووکوکی ازش جدا شد و با نگرانی گفت:چی شده؟ته دوباره بدنش و تکون داد تا از دست کوکی نجات پیدا کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کوکی مثل همیشه با دیدن گربه کوچولوش ذوق کرد و محکم بغلش کرد توله گربه خودش و تکون داد و تا آزاد بشه ولی کوکی ولش نمی‌کرد
ته با اعتراض:میوووووو
کوکی ازش جدا شد و با نگرانی گفت:چی شده؟
ته دوباره بدنش و تکون داد تا از دست کوکی نجات پیدا کنه

کوکی بالاخره ولش کرد و ته به سمت خروجی اتاق دوید و به هال رسید از بین آدما رد شد و در نهایت از خونه خارج شد
همه با تعجب بهم نگاه میکردن که چرا ته هنوز به شکل گربس و با عجله کجا داره میره
جین با تعجب گفت: کجا رفت
کوکی که تازه از اتاق اومده بود بیرون با لبخند گفت:همیشه بعد بارون می‌ره تا بازی کنه


جونگ‌‌‌ کوک برای خودشون صبحونه آماده کرد
وقتی آدما مشغول خوردن شدن کوکی از خونه بیرون رفت و دید ته با یه سنجاب کوچولو مثل خودش داره بازی می‌کنه
کوکی:ته‌ته؟
ته به سمت کوکی دوید کوکی جلوش زانو زد و گفت:خودت زخمی که نکردی؟
ته با مظلومیت و صداقت:میووو
کوکی ولی اعتماد نکرد و گفت :ببینم دستات و

کوکی بعد از اینکه بدنش و کامل بررسی کرد که زخمی نشده باشه بغلش کرد و بردش تو خونه بعد از اینکه ته رو تو اتاق گذاشت تا لباس بپوشهاومد تا پیش بقیه بشینه نامجون به شونش زد و گفت:کی قدم بعدی رو برمیداری؟؟کوکی نگاهی به در اتاقش کرد تا مطمئن شه ته از ات...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کوکی بعد از اینکه بدنش و کامل بررسی کرد که زخمی نشده باشه بغلش کرد و بردش تو خونه
بعد از اینکه ته رو تو اتاق گذاشت تا لباس بپوشه
اومد تا پیش بقیه بشینه
نامجون به شونش زد و گفت:کی قدم بعدی رو برمیداری؟؟
کوکی نگاهی به در اتاقش کرد تا مطمئن شه ته از اتاق بیرون نیومده باشه بعد گفت:اصلا نمی‌دونم قدم بعدی چی هست!!
هوبی هوفی کشید و گفت:همون بوسه رو یکم بیشتر کن مثلا گردنش و ببوس،بدنش و لمس کن
با صدای در ساکت شد
ته‌ته با خوشحالی به سمت غذا اومد و رو پای کوکی نشست تا صبحونش و بخوره ولی نمیدونست بد جایی نشسته
کوکی وقتی باسن پر و تپل ته رو دیک بیچارش حس کرد اخماش تو هم رفت دست هاش و مشت کرد
آدما با دیدن چهره کوکی به آرومی خندیدن و کوکی فقط سعی میکرد تا خودش و کنترل کنه سخت بود اونم وقتی که ته برای برداشتن چیزای مختلف رو پای کوکی تکون می‌خورد

برای اولین بار کوکی آرزو میکرد ته زود تر غذاش و تموم کنه و از روی پاش بلند شه
وقتی صبحونه تموم شد بازهم ته از روی پاش بلند نشد کوکی نمی‌تونست چیزی بگه چون مطمئن بود گربش و ناراحت می‌کنه پس با چشماش به آدما التماس میکرد تا کمکش کنن
جیمین با لبخند روبه ته گفت:ته‌ته یه چیز قشنگ تو کیفم دارم میخوای نشونت بدم
ته خوشحال شد اما بعد گفت:ولی کوکی تنها میمونه
یونگی برای اینکه زودتر کوکی و نجات بدن گفت:نگرانش نباش ما هستیم نمیذاریم احساس تنهایی کنه
ته بالاخره راضی شد و همراه جیمین رفت
وقتی ته و جیمین وارد اتاق شدن کوکی دستش و رو دیکش گذاشت و ناله آرومی کرد
همه بهش خندیدن هوبی گفت: واقعا بهت افتخار میکنم پسر

کوکی نمی‌تونست تحمل کنه باید کاری برای خودش میکرد پس با عجله بلند شد و گفت:من باید برم
به سمت اتاق دوید
+موفق باشی
_تو‌ واقعا مرد قوی ای هستی

در و پشت سرش بست و روی تخت نشست شلوارش و در آورد و عضو دردناکش و به دست گرفت چقدر دلش میخواست جای دست خودش دست گربش رو دیکش باشه،اون زبون خوشگل و گرمش رو کل دیکش بازی کنه و لبای حجیم و خوشرنگش دورش حلقه شه
همین طور که با تصور ته‌ته خودش و لمس میکرد در باز شد

ته با خوشحالی وارد شد ولی با دیدن کوکی تو اون حالت هم تعجب کرد هم ناراحت شد: دودو(دیک)درد می‌کنه؟؟؟
کوکی خیلی دلش میخواست که بگه «نه چیزی نیست،خوب میشه»تا ته خیالش راحت بشه ولی در عوض گفت:آره خیلی درد می‌کنه
ته چیزی که دستش بود و زمین انداخت و به سمت کوکی اومد بین پاهاش زانو زد و به عضوش نگاه کرد:بوسش کنم خوب میشه؟
کوکی با لحن آروم و تحریک شدش از دیدن گربه خوشگلش بین پاهاش گفت:آره خوب میشه
ته لباش و به نوک دیکش رسوند و بوسیدش
کوکی نفس بلندی کشید
ته دیکش و لمس کرد و گفت:چرا اینقدر بزرگه؟ مال من کوچولوئه
کوکی تو موقعیتی نبود که جوابش و بده پس سکوت کرد
ته دستش و رو عضوش تکون داد و ناله کوکی بلند شد
ته ترسید که نکنه به کوکی درد بیشتری داده باشه دستش و کشید و با ترس به کوکی نگاه کرد
کوکی دست ته رو روی عضوش گذاشت و گفت:بمالش ته
ته نمیدونست چرا این شرایط و این رفتار های کوکی با بقیه مواقع فرق میکرد ولی هر چی بود دوسش داشت
دستش و آروم تکون داد کوکی خودش و رو آرنجش  انداخت و به چهره معصوم ته نگاه کرد که چطور داره بهش لذت میده نمیدونست داره چیکار می‌کنه ولی تمام تلاشش و میکرد تا به کوکیش لذت بده
ته با صدای آرومی گفت:میشه یه بار دیگه بوسش کنم
کوکی فقط تونست سرش و تکون بده
ته بوسه خیسی رو سر دیکش گذاشت و کوکی رو حساس تر کرد
ته با چند بار حرکت دستش دید مایعی رو دستش ریخت
ته با چشمای درشت شدش گفت:این جیشه؟ ولی شبیه جیش نیست،چرا سفیده
کوکی به قیافه متفکرش خندید و گفت:وقتی از لمس یکی زیاد خوشت بیاد اینجوری میشه
ته با ذوق گفت: یعنی تو از لمس من خوشت میاد؟
کوکی با مهربونی همیشگیش گفت:آره عزیزم
ته بدون توجه به دست کثیف خودش و دیک لخت کوکی خودش و تو بغلش انداخت: دوست دارم کوکی هیلی (خیلی)هیلی هیلی دوست دارم
کوکی عطر تنش و نفس کشید و گفت:عاشقتم توله گربه
































به اسمات نزدیک میشویم 😈
امیدوارم دوستش داشته باشید ♥️♥️❤️♥️❤️♥️❤️ منتظر نظرتون هستم ❤️❤️❤️❤️

Kookv hybrid's village [ Completed ]Where stories live. Discover now