این قسمت آخره پس با دقت بخونید 🥺🥺🥺🥺
یونگی تو هوای خنک شب راهی شد با عصبانیت و قدم های محکم راه می رفت:پسره احمق الان وقته ایستگاه کردن منه؟ نمیگی من یه بچه خونه دارم که باید مراقبش باشم یه شوهر دارم که باید بهش برسم ؟ پا شدی رفتی خوش گذرونی واسه من؟ صبر کن تا ببینمت اونوقت حسابت و میرسم
دستی جلوی چشماش و گرفت تا خواست چیزی بگه صدای جیمین و شنید: نترس عشقم ... منم
یونگی اروم شد و گفت:این کار ها یعنی چی مین جیمین؟ میدونی چقدر نگران شدم؟
جیمین خنده آرومی نزدیک گوشش کرد و گفت: بیا نزدیک تر
چند قدم با هم جلو رفتن جیمین دستش و برداشت و یونگی تصویری دید که لبخند به لباش آورد
( تصور کنید شبه )
یونگی : اینجا....
جیمین جلوش وایساد و بوسه محکمی روی لبش گذاشت و گفت:تولدت مبارک همسر مهربونم
یونگی با خنده گفت:مثل اولین تولدی که برام گرفتی شده
جیمین دستش و گرفت تا باهاش برقصه:آره مثل همون موقع بدون چیزای الکی بدون مردم خودمون دو تا ..
یونگی کمرشو گرفت و در حالی که با بدن همسرش خودش و آروم حرکت میداد گفت:تو بخاطر من سختی زیاد کشیدی خانوادت ترکت کردن برای نجات من پات آسیب دید و دیگه نتونستی برقصی از تحصیل تو ژاپن بخاطر من گذشتیجیمین بغضش و پشت خندش پنهون کرد و گفت:دیوونه نباش یونگی خانوادم هیچ وقت منو نخواستن رقص هم یه علاقه بود که پیش عشقم به تو کم آورد الان تو برام مهمی همین که تو رو تو زندگیم دارم برام کافیه اگه تو نبودی من الان این همه خوشبختی و تجربه نمیکردم من میخوام تا ابد اینجا کنار بچمون زندگی کنم هیچ چیز دیگه ای هم از این دنیا نمیخوام
یونگی لباشون و روی هم گذاشت و طولانی بوسید ازش جدا شد و گفت:مرسی که قبولم کردی
جیمین:مرسی که بین این همه آدم قلبت و به من دادی مرسی که بهم اعتماد کردی_____________________________________
مین هه تو بغل جین نشسته بود و داشت به تعریف های عجیب و غریبش گوش میداد نامجون که کنارشون نشسته بود گاهی سری به تأسف تکون میداد
جونگی تو سر و صداشون خواب بود و تهیون بغل کوکی بود داشت به آواز پدرش گوش میداد تا بخوابه
ته بالا سر یونگ جون نشسته بود و باهاش حرف میزد و سونگ جون هم که اصلا خوابش نمیومد با دقت به قربون صدقه رفتن های ته گوش میدادجی هوپ و تیلدا دو تایی بالا سر جی هیون بودن و براش شکلک در میاوردن و توله روباهشون با تعجب نگاهشون میکرد
یه دفعه عطسه آرومی کرد و
بووومجی هوپ و تیلدا نگاهی به هم کردن جلوی دهنشون و گرفتن تا جیغ نزنن
با صدای خنده نوزاد کوچولو توجه همه جلب شد
همه به سمتشون هجوم آوردننامجون لپ هاش و کشید و گفت:وووو پسر تو خیلی خوشگلی
مین هه خودش و جلو کشید و گفت:من بازیجین مین هه رو کنترل کرد و گفت:واوووو خیلی خوشگله اصلا شبیه تو نیست جی هوپ
هوبی:من به این خوش تیپی
کوکی تهیون و سمت جی هیون گرفت و گفت: نگاه کن خرگوش بابا نگاه چه خوشگله
تهیون با خنده دست زد و خوشحالی کردته با دیدن دخترش لبخند زد و سونگ جون جوری بغل کرد که همه چیز و ببینه کنار گوشش گفت:نگاه ... نی نیه.... چه خوشگله...
سونگ جون نگاهی به ته کرد و دوباره جی هیون و نگاه کرد
در باز شد یونمین وارد خونه شدن جیمین با دیدن نوزاد کوچولو به سمتش دوید و گفت:واااای خدا نگاش کن عین عروسکه
یونگی بهش نزدیک تر شد و گفت:خدا رو شکر به جی هوپ نرفته
تیلدا : اخلاقش شبیه جی هوپه خنده از لبش نمیرهجی هیون دوباره خندید
جی هوپ ذوق کرد و پسرش و محکم بغل کرد
جیمین سونگ جون و از ته گرفت
ته ته نگاهی به سبد جونگی کرد توله گربشون هنوز خواب بود
کوکی خندید و گفت: چطور تو این سر و صدا بلند نشده
ته:همون طوری که من بیدار نمیشدم
کوکی خندید پیشونیش و بوسیدبچه ها
اول از همه عررررررررررررررر 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
دوم .... میدونم این داستان و خیلی دوست دارید ولی این دیگه پایانه 😭😭😭😭😭😭😭😭
بخوام ادامش بدم قشنگ نمیشه چون تمام چالش های داستان و رد کردیم و آب بندی میشه پس بذارید تو اوج باهاش خداحافظی کنیمحرفی ندارم
مرسی که تا اینجا با این داستان همراه بودید
حتی اگه یه ذره حالتون و خوب کرده باشه برای من کافیه ممنون برای همه نظر ها همه رای ها ممنون که خوندید
عاشقتونم فقط بخاطر شما مینویسم ❤️❤️♥️♥️❤️❤️♥️❤️❤️♥️❤️♥️♥️
YOU ARE READING
Kookv hybrid's village [ Completed ]
Fanfictionروستای هیبرید🍸 کاپل ها:کوکوی،یونمین ، نامجین ژانر: تخیلی هیبرید فلاف اسمات امپرگ کوکی رو به بقیه:من ته رو میخوام ولی اون خیلی معصومه اما من میخوام بوسش کنم لمسش مال خودم بکنمش دیگه نمیتونم صبر کنم نامجون:ما بهت کمک میکنیم وضعیت: پایان یافته