لاولی ها خیلی خیلی معذرت میخوام که آپ اینقدر دیر شد یه سری مشکل برام پیش اومد 😅😅😅
چند ساعتی از طلوع خورشید گذشته بود کوکی برای رسیدگی به یه سری مسائل به شرق دهکده رفته بود که فاصله زیادی با کلبه خودش داشت میخواست تهته رو هم با خودش ببره ولی آدما ازش خواسته بودن تا بذاره یکم با هیبرید کوچولو بازی کنن
تو کلبه کوکی صدای خنده های بلندی میومد آدما دنبال تهته می دویدن ولی اون و نمیگرفتن هیبرید کوچولو هم وسط بازی برای اینکه راحت تر فرار کنه به گربه تبدیل شد و گرفتنش واقعا سخت
خیلی از بازی گذشته بود و پیشی به اتاق خودش و کوکی پناه برده بود از کمد چوبی بالا رفت و منتظر موند ولی کسی متوجهش نشد
تهته همیشه از ارتفاع میترسید حالا هم نمیدونست چجوری پایین بیاد پس با صدای بلند میو کرد ناگهان همه به اتاق ریختن
آدما کمی گیج دور و بر خودشون و نگاه کردن تا بالاخره جیمین گربه وحشت زده رو دید محکم به شونه نامجون کوبید و به کمد اشاره کرد و گفت:اوناهاش کجا رو نگاه میکنی؟؟؟نگاه همه به بالای کمد متمرکز شد
جین به کمد نزدیک شد و با صدای آرومی گفت:چیزی نیست عزیزم بیا پایین من میگیرمتگوش های گربه رو سرش افتاد و مظلومانه صدا کرد
جیهوپ رو به بقیه گفت:تو رو خدا بیاریدش پایین دلم داره از صداش کباب میشه
گربه دوباره میو کرد و جیمین با شنیدن صداش تیشرت نامجون و کشید و گفت:یه کاری بکن گناه داره ترسیده
یونگی از کار جیمین عصبانی شد و گفت:چرا از من نمیخوای بیارمش پایین
جیمین با عصبانیت از حسادت بی موقع همسرش هلش داد و گفت:چون تو هم یه کوتوله عین منییونگی با خشم گفت:دلتم بخواد این کوتوله همسرت باشه
جیمین دوباره هلش داد و گفت:کونمم نمیخواد
یونگی پوزخندی زد و گفت:اون که بیشتر از همه میخواد: اینجا چه خبره
همه به سمت در اتاق چرخیدن
کوکی با چهره متعجبش بینشون چشم چرخوند با ترس گفت:ته کجاس؟
همه از لحن خشمگین و عصبانی کوکی ترسیدن
وقتی جوابی نشنید بدتر شد و فریاد گفت:دارم میگم ته کجاس؟
صدای میو آرومی توجهش و جلب کرد سرش و به سمت صدا چرخوند و صحنه عجیبی دید
کوکی رو به بقیه با عصبانیت گفت:کی گذاشتتش اون بالا ته از ارتفاع میترسه
جین سریع دستش و به نشونه تسلیم بالا آورد و گفت:خودش رفته ما نذاشتیمش
چشمای پیشی کوچولو خیلی ترسیده بود تیکه چوب و محکم گرفته بود و آروم صدا میکرد
کوکی از صدای گربش هم عصبانی بود هم ناراحت با اخم گفت:برید بیرون من حلش میکنم
کوکی میدونست بودن آدما ممکنه استرسش و بیشتر کنه و بترسونتش
در و بست و به سمت کمد چرخید تو چشمای خوشرنگ گربه زل زد و گفت:چیزی نیست عزیزم بیا پایین کوکی اینجاس کوکی میگیرتت
ته چوب و سفت تر گرفت:میوو
کوکی آغوشش و باز کرد و با لبخند گفت:این یه بازیه ته باید بپره بغل کوکی مگه نه؟ ما این بازی و قبلاً هم انجام دادیم
گربه کمی به لبه کمد نزدیک شد ولی باز ترسید:میووووو
کوکی با لبخند خرگوشی خوشگلش گفت:کوکی میخواد ته رو بغل کنه کلی توت فرنگی بهش بده،در ضمن مگه نگفتم کوکی قویه و همیشه از ته مراقبت میکنه
ته چشماش و بست و خودش و پرت کرد
کوکی که قبلاً هم این کار و کرده بود محکم ته رو تو بغلش گرفت گربه تو بغل کوکی بی حرکت موند
کوکی همون جور که موهای نرم و روشنش و نوازش میکرد گفت:جات امنه عزیزم من مراقبم کوکی پیشتهوقتی گربش به یه فرشته بی بال عریان تبدیل شد
لبخند زد و حلقه دستش و دور کمر ته محکم تر کرد بعد چند ثانیه ته رو از خودش جدا کرد و به چهره ناراحتش نگاه کرد گونه هاش و نوازش کرد و گفت:چرا ناراحتی عزیزم؟
ته با چشمای معصومش به کوکی نگاه کرد و گفت:کوکی گل(قول)داد پوسم (بوسم) تنه(کنه)کوکی لبخندی زد و گفت:کوکی همیشه به قولش عمل میکنه
سرش و جلو برد بوسه کوتاهی رو لبش گذاشت
ته چشماش و بست تا تمام حواسش جمع بوسه باشه وقتی کوکی لبش و سریع برداشت چشمای زیباش و باز کرد و با اعتراض گفت:دوباره بوسم کن
کوکی به گربه لوسش خندید و دوباره لب هاشون و بهم چسبوند چند ثانیه تو همون حالت موند بعد بوسه کوچیکی رو لب پایینیش گذاشت
ته با صدای آروم و مست کنندش گفت:دوباره
سد مقاومت کوکی و صدای آروم و ناله وار ته شکست
مک محکمی به لباش زد و نفس هاش و نفس کشید
و لب بالایی شو مکید توله گربه ناله آرومی کرد و کوکی و وحشی کرد
کوکی دوباره لباش و بوسید و جفتش و تو دهنش کشید و با صدای بلندی ولش کرد
کوکی میدونست اگه یکم دیگه پیش برن نمیتونه جلوی خودش و بگیره پیشونی هیبرید و بوسید و گفت:من میرم بیرون تا لباس بپوشی
با سرعت نور از اتاق خارج شد و در و پشت سرش بست به جمع آدما پیوست و سعی کرد نفس هاش و آروم کنه
آدما چند ثانیه بهش نگاه کردن بعد با هم خندیدن
صدای قهقهشون کوکی رو هم به خنده انداخت:بچه ها چی خنده داره؟؟؟
جیهوپ به آب کوکی اشاره کرد و با خنده گفت:لبات هنوز قرمزه
کوکی خنده آرومی کرد ولی بازم خجالت کشید و سرش و پایین انداخت
جین به کمرش زد و گفت: خجالت نکش پسر این نشون میده کارت و خوب انجام دادیخوب بازم متاسفم🥺🥺🥺🥺
امیدوارم این پارت و دوست داشته باشید
دوستون دارم ♥️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
YOU ARE READING
Kookv hybrid's village [ Completed ]
Fanfictionروستای هیبرید🍸 کاپل ها:کوکوی،یونمین ، نامجین ژانر: تخیلی هیبرید فلاف اسمات امپرگ کوکی رو به بقیه:من ته رو میخوام ولی اون خیلی معصومه اما من میخوام بوسش کنم لمسش مال خودم بکنمش دیگه نمیتونم صبر کنم نامجون:ما بهت کمک میکنیم وضعیت: پایان یافته