(( 35 ))

1.6K 264 346
                                    

اینم هدیه ی کوچولوی من به مناسبتِ یلدا!!!

به جاش فردا آپ نداریم!!!

____________________________________________________

پنج روز گذشته بود و حالا سه شنبه بود...

لیام از ساعت شش صبح تا الان که ساعت دو ی بعد از ظهر بود، سر پا ایستاده بود و مشغول بود...

کمی بدنش رو کشید...

خوشحال بود که قراره تا یک ساعت دیگه به خونه برگرده و استراحت کنه...

اینقدر خوشحال که از ذوق لبخند بزرگی زد و وقتی نگاه خیره ی ریتا رو روی خودش دید، فوری لبخندش رو خورد...

کمی از محلول رو روی پنبه زد و به صورت ریتا کشید تا باقی مونده ی میک آپ رو از صورتش پاک کنه...

+تموم شد

با صدای آروم و ضعیفی گفت و بعد از تر کردن لب هاش، مشغول جمع آوری وسایلش از روی میز شد...

ریتا به حرکت های آرام اون پسر خیره شد...

از یک ماه قبل تا الان که اون پسر رو به عنوان میک آپ آرتیستش آنتخاب کرده بود، سر جمع ده بار هم صداش رو نشنیده بود و به نظرش این میزان آرامش برای یه پسر به سن اون عجیب بود...

دستش رو روی دست لیام، که به سرعت روی میز حرکت میکرد، گذاشت و وقتی نگاه اون رو روی خودش دید لبخندی به چهره ی کیوتش زد...

"کارِت مثل همیشه عالی بود

لیام لبخند دندون نمایی زد اما با یادآوری حرف لویی و هری فوری اون رو از روی لب هاش پاک کرد...

بیرون از خونه باید جدی و با ادب باشه تا اذیت نشه...

+ممنونم

ریتا لبخندی به صورت درخشان لیام زد، اما وقتی رو برگردوندن اون رو دید لبخندش کم رنگ شد...

"تو همیشه اینقدر کم حرفی؟

لیام لبش رو گاز گرفت و براشِ بی رنگش که توش اکلیلای رنگین کمونی داشت رو روی میز برگردوند...

دوباره به سمت ریتا برگشت بعد از چند ثانیه تماس چشمی، سرش رو پایین انداخت و با زیپِ سوییشرتش بازی کرد...

+بله

حرکاتِ نرم و دلنشین لیام، بدجوری به دل ریتا نشسته بود...

کمی خودش رو جلو کشید تا با تسلط بیشتری به چهره ی لیام نگاه کنه...

"چرا عزیزم؟ چرا از صدای قشنگت استفاده نمیکنی؟

لیام لبخندِ پر از شرمی زد و سرش رو پایین انداخت...

گونه های به رنگ شکوفه ی انارش باعث دندان نما شدن لبخند ریتا شد...

خودش هم نمیدونست چرا جذب اون پسر با رفتار های خاصش شده اما میدونست قراره دوستیِ طولانی و عمیقی رو باهاش شروع کنه...

... cute baby ...Where stories live. Discover now