(( 10 ))

3.3K 366 230
                                    

سرشو بالا برد و به قطرات آبی که روی موهاش میریختن و در نهایت با گذر از گردن و سینش روی زمین میریختن نگاه کرد...

دوشو بست از کابین شیشه ای بیرون اومد و به سمت حولش راهی شد...

جلوی آینه توقف کرد و موهای خیسشو که جلوی چشمشو گرفته بودن از پیشونیش بالا زد...

همونطور که حوله سفیدشو دور کمرش میبست نگاهشو روی تتوهای بالاتنش چرخوند و به ذهنش سپرد که در اولین فرصت برای ترمیم چند تاشون اقدام کنه...

بعد از تموم شدن دوش صبحگاهیش مثل هر روز و از حموم خارج شد و چشمش به ملحفه های پف کرده تخت که لیام یجایی بینشون مخفی بود افتاد...

بدون پوشیدن لباس در حالی که با حوله کوچیکی که تازه به دست گرفته بود نم موهاشو میگرفت به سمت تخت رفت و خیلی آروم ملحفه سفید رنگو از روی بدن لیام پایین کشید...

انتظار داشت با لیام خوابیده مواجه بشه ولی اولین چیزی که دید چشمای تا آخرین حد باز شده لیام بود که نشون میداد اون پسر خیلی وقته از خواب بیدار شده...

کش و قوسی به بدنش داد و مک های سریع و محکمی به پستونک تو دهنش زد...

زین دستشو به سمت موهای پسرک برد و بعد از بالا زدن اون ها پستونک لیامو از دهنش خارج کرد و چونه ی لیامو که لبخند روی لبای براق و صورتیش در حال شکل گرفتن بود لمس کرد...

+صب بخیر ددی *~*

زین پلکی زد و بعد از بوسیدن روی چونه ی لیام بدون گفتن کلامی از جا بلند شد و به سمت کمد رفت تا لباسی بپوشه...

لیام پتوی ضخیمِ پف پفی و سفید رنگو که از اتاق خودش به همراهش آورده بود دور خودش پیچید و به حرکت عضلات ظریف اما محکمِ پشت و کتف ددیش زل زد و تکون خوردن چیزی توی دلشو حس میکرد...

جوری که انگار یه چیز ترش خورده و  بعد از خوردنش یه چیزی ته دلش در حال ذوب شدنه...

_زل زدن به ددی کار خوبی نیست

چشمای لیام درشت شدن و نفسش تو سینش حبس شد ، اون مرد همیشه دستشو میخوند...

زین پوزخندی به صدای نفس های لیام که از تعجب قطع شده بود زد و بعد از مدتی گشتن، باکسر مشکی رو همراه با تیشرت طوسی و شلوار گرمکن مشکی آدیداس از کمدش خارج کرد و روی تخت انداخت...

نیم نگاهی به لیام -که دست هاشو جلوی صورتش گرفته بود و به خیال خودش ددیش متوجه نمیشه که از لا به لای اون ها در حال نگاه کردنه- انداخت و سپس بی توجه به حضورش حوله رو از کمرش باز کرد و افتادن حوله روی زمین با تکون ناگهانی لیام همزمان بود...

... cute baby ...Where stories live. Discover now