(( 48 ))

2.1K 255 743
                                    

دستش رو به کمرش زد و با انگشت بالا اومده تهدید کرد...

+اگه شیطونی کنین آقای فرانکی حسابتونو میرسه!!

به همه ی عروسک ها نگاه کرد و سپس لبخندی به آقای فرانکی که روی تخت نشسته بود زد و همونطور که دوباره به بقیه چپ چپ نگاه میکرد، به سمت دستشویی رفت...

به آقای فرانکی اخم نمیکرد چون اون با ادب بود و تازشم اون تازه یه هفته بود که دوباره با لیام زندگی میکرد، لیام نمیخواست بهش سخت بگیره...

هیجان و ذوق زیادش باعث میشد توی دلش جوششی رو حس کنه...

امشب قرار بود همراه بقیه بمونه و توی جشنی که به مناسبت هشتادمین کنسرت برگزار میشه شرکت کنه...

خیلی خوشحال بود، تازه ددی هم بهش گفته بود خودش باید تصمیم بگیره که میخواد بره یا نه...

و لیام هم میخواست بره...

درسته که هری گفته بود خیلی بهتره اگه تا دیر وقت بیرون نمونه ولی لویی و ددی هر دو گفته بودن خودش باید تصمیم بگیره...

لیام هم بعد از صحبت کردن با آقای فرانکی به این نتیجه رسیده بود که باید بره و خوش بگذرونه...

خمیردندون رو روی مسواکش گذاشت و شروع به مسواک زدن کرد...

به خاطر خنکی خمیردندون لبخندی زد و با حساسیت شمرد...

یک دقیقه دندون های سمت چپ، یک دقیقه دندون های سمت راست، یک دقیقه دندون های جلو، یک دقیقه لثه ها و زبون و دقیقه ی آخر هم اختصاص به کشیدن مسواک روی لب هاش داشت...

مسواکش رو آب کشید و اون رو توی جای مسواک گذاشت تا کاملا خشک بشه...

زبونش رو روی لب هاش که حالا کاملا متورم، سرخ و براق شده بود کشید و به خودش لبخند زد...

کمی فکر کرد و بعد از مطمئن شدن از جیش نداشتنش، دوباره پیش آقای فرانکی برگشت...

روی تخت خوابید و مثل چند دقیقه ی پیش آقای فرانکی رو توی بغلش گرفت...

میخواست دوباره برای آقای فرانکی تعریف کنه که چقدر دلتنگش بوده...

دیشب یه عالمه بیدار موند و ازش برای اینکه با اون دختر بد تنهاش گذاشته بود معذرت خواهش کرد و آقای فرانکی هم با مهربونی بهش لبخند میزد...

دستش رو روی گوش های آقای فرانکی میکشید و در مورد خانوم لاکپشت برای اون میگفت...

حتی در مورد خانوم خرسه هم گفت و با ذوق کولش رو آورد تا اون رو نشون بده...

کمی پاهاش رو کشید و انگشت هاش رو تکون تکون داد تا خستگیش دربره، سپس گوشیش رو برداشت و به آقای فرانکی نزدیک تر شد...

وارد دوربین شد و چند تا عکس دو نفره گرفت...

لحظه ای که بین گوش های آقای فرانکی رو میبوسید...

... cute baby ...Where stories live. Discover now