×میریم یه جایی تا تو بتونی با دوستت تماس بگیری و بگی کمک لازم داریم

لویی دستش رو عقب برد تا ساک رو برداره اما هری اون رو سفت گرفته بود...

*من؟

×آره تو. ولش کن اینو

از بهت هری استفاده کرد و تونست با وارد کردن نیروی بیشتر، ساک رو از بین دست هاش خارج کنه...

اون رو جلوی خودش محکم کرد و سپس کلاه ایمنی رو روی سرش گذاشت...

از جیبش ماسک مشکی رنگی بیرون آورد و به سمت هری گرفتش...

×اینو بذار که کسی نشناستت

هری سعی کرد تعجب رو از خودش دور کنه اما نمیشد...

موجودی به پررویی لویی هیچ وقت تو زندگی هری نبود تا براش عادی بشه...

ماسک رو روی صورتش گذاشت و دستش رو هم روی شونه ی لویی قرار داد...

لویی نیم نگاهی به دست هری انداخت و پوزخند زد...

انگار مثلا بدنش سم ترشح میکرد...

موتور رو روشن کرد و بعد از طی کردن مسافت چند متر، ترمز شدیدی گرفت که باعث شد هری تا مرز افتادن پیش بره...

×وقتی میگم منو بگیر، یعنی درست بگیر. جوری که زنده برسی

این بار هری دست هاش رو دو طرف پهلوی لویی گذاشت و به سختی کمر جین تنگ لویی رو گرفت...

لویی پوف کلافه ای کشید و با جدا کردن دست های هری از شلوارش، اون ها رو کشید و جلوی شکمش به هم قلاب کرد...

دوباره روشن کرد و این بار به مقصد پارک جنگلی مورد علاقش روند...

بدون توجه به هری که سعی میکرد تا حد امکان خودش رو ازش دور کنه...

___________________

-خب من هنوز نفهمیدم شما چرا میخواستین با من ملاقات کنین؟؟

نایل خودکارش رو روی میز برگردوند و به چهره ی اون زن نگاه کرد...

آثار ضرب و ستم به وضوح در جای جای چهرش دیده میشد و ترکیب کبودی ها و چشم های پژمرده و مات اون زن، غمگین تر از همیشه نشونش میداد...

حداقل غمگین تر از دفعات قبلی که به اداره ی پلیس مراجعه کرده بود...

"من بارها فرم شکایت پر کردم اما همکاراتون عملا هیچکاری برام انجام ندادن. وضعیت زندگیِ من روز به روز داره بدتر میشه. شوهرم هر شب تا جایی که ممکنه الکل مصرف میکنه و وقتی میاد خونه به بهونه های مختلف دست روی من بلند میکنه.

یقه ی لباس رو کمی کنار زد و سوختگی بالای سینش رو نشون داد...

"این برای دو روز پیشِ. چون نخواستم یه رابطه ی تریسام با خودش و مردی که همراهش بود داشته باشم، پوستمو با فندک سوزوند و تا امروز تو خونه حبسم کرده بود. به سختی تونستم فرار کنم و واقعا فقط به شما امید دارم. نمیتونم به خونه برگردم چون مطمئنم منو میکشه

... cute baby ...Where stories live. Discover now