.17.

1.1K 229 182
                                    


همون طور که لیام گفته بود زین فردا صبح تو بغل اون چشماشو باز میکنه و بلافاصله لبخند پررنگی روی لباش میاد. زین حاضره قسم بخوره که این بهترین حس دنیاست.

خودشو بالا میکشه تا دستای لیام از دورش باز بشه و بتونه صورتشو ببینه. اول شقیقه ی لیام و بعد گونشو میبوسه.

- لیووم؟ بیدار نمیشی بیب؟

لیام زیرلبی چندتا کلمه ی نامفهوم میگه.

- البته حق داری. من دیشب یه جا دراز کشیده بودم و تو داشتی عرق جبین میریختی. همه ی زحمتا رو دوشت بود دیگه.

زین به حرف خودش میخنده. یه بار دیگه هم دستشو روی موهای لیام میکشه و از تخت پایین میاد.

اولین قدمو که زمین میذاره یکم صورتشو جمع میکنه و قدمای بعدی رو با احتیاط بیشتری برمیداره. لیام تو خواب و بیداری میشنوه که زین داره غر میزنه "حتما باید اینقدر بزرگ باشی؟!" یا "مرتیکه ی گنده با اون دیک گندش" ولی خیلی زود دوباره خوابش میبره.

زین میره حمام و یه دوش سریع آب گرم میگیره تا همه چی رو بهتر کنه و خودش هم تمیز بشه.

وقتی از زیر دوش بیرون میاد و با یه لیامِ خواب رو به رو میشه، دلش میخواد غرغر کنه ولی به جز لبخند زدن نمیتونه کار دیگه ای انجام بده.

پشت لخت لیامو میبوسه و پتوشو روش مرتب میکنه و بعد از اتاق میزنه بیرون. میخواد برای خودش و لیام قهوه درست کنه و دوباره بیاره طبقه ی بالا تا با هم بخورن.

میره آشپزخونه و زیر قهوه جوشو روشن میکنه. رو یکی از صندلیا منتظر میشینه تا آب جوش بیاد اما صدای گیتاری که از سالن میاد توجهشو جلب میکنه.

مسیر رفته رو برمیگرده تا یه سر و گوشی به آب بده.

لویی روی مبل نشسته و هری همونجا دراز کشیده. پاهای هری توی بغل لویی ولو شده و گیتار بین دستاشه.

- اما هزا... فکر نمیکنی برای ورس دو باید صدای لیامو بذاریم؟

- آخه اون برای ورس یک سولو داره. شاید بهتر باشه که...

زین جلو میاد و شروع به صحبت میکنه.

- شاید بهتر باشه که اون قسمتا رو من و لیام با هم بخونیم.

لویی و هری هردو برمیگردن و به زین نگاه میکنن. توی پوکرترین حالت ممکن قرار میگیرن و چندبار پلک میزنن. لویی اول به خودش میاد.

- به! ببین کی اینجاست. کسی که نظرشو نپرسیدیم اما به هرحال شنیدیم.

زین چشماشو میچرخونه و نزدیکتر میشه. از اون جایی که روی کاناپه اصلا جا نیست، خودشو روی دسته و کنار لویی جا میده.

- کامآن بچه ها، این واقعا ایده ی خوبیه. من و لیام همخونی داشته باشیم و شما دوتا هم باهم. مگه اونا نمیخواستن طرفدارا رو دیوونه کنیم؟ خب ما هم انجامش میدیم.

Meant To BeNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ