.4.

1.1K 272 218
                                    


خونه ای که منیجمنت بهشون داده یه ویلای دو طبقه و بزرگه. طبقه ی پایین سالن و آشپزخونه و حمامو داره و طبقه ی بالا اتاقا هستن.

اونجا جمعا چهارتا اتاق داره که هرکدومشون یه تخت کینگ سایز بزرگ وسطشه. از اونجایی که دو نفرشون مجبور بودن یه اتاقو اشتراکی داشته باشن این منطقی بود که لویی و هری با هم شِیر کنن. بالاخره اونا تو زمان نوجوونی همخونه بودن و در حال حاضر هم تنها زوج این خونه به شمار میان.

زین اتاق کنار لیامو برمیداره و نایل آخرین اتاقو مال خودش میکنه و توضیح میده که دوست داره از بقیه عقب تر باشه تا صبحا سر و صداشون بیدارش نکنه.

زین بیشتر وقتو توی اتاقش میمونه و سعی میکنه روی بخشایی از آهنگ که مال خودشه کار کنه.

هوای بیرون کم کم تاریک میشه و زمان شام میرسه. از طبقه ی پایین صداهایی میاد که مشخصه دارن برای غذا خوردن آماده میشن.

- زین!! ظهر که چیزبرگر خوردی. حداقل شب بیا یه غذای درست حسابی بخور.

لیام از طبقه ی پایین صداش میکنه و زین آه میکشه. واقعا دلش نمیخواد دوباره توی اون جو قراره بگیره ولی نمیتونه همه ی این مدتو ازشون فرار کنه.

کاغذا و مدادشو لای دفتر نت میذاره و درشو میبنده. از پله ها پایین میره تا به آشپزخونه برسه. همه ی پسرا دور میز مستطیلی بزرگ نشستن و خوراک مرغ خوش بویی وسطشه. از اونجایی که لویی معمولا غذاها رو میسوزونه چون اصلا یادش میره داشته چیزی درست میکرده، زین حدس میزنه این باید کار مشترک بقیشون باشه.

تنها صندلی خالی رو عقب میکشه و زیر لب تشکر میکنه.

شام خوردن پنج نفریشون اون قدری که زین احتمال میداد ضایع نبود. بچه ها ساکت نبودن و با هم حرف میزدن. حتی لیام و لویی بعضی وقتا به شوخی میزدن به هم یا از غذای هم برمیداشتن.

نایل همونجوری که انتظار میرفت تند تند غذاشو میخوره و قبل از اینکه کسی حتی بخواد جلوشو بگیره سیب زمینی های سرخ کرده رو تموم میکنه.

وقتی غذاها خورده میشه و حرفای دور میز تقریبا تموم میشه، هری بشقاب خودشو برمیداره و صندلیشو عقب میکشه.

- بچه ها، من میخوام با زین حرف بزنم. اشکالی نداره اگه...؟

لویی و نایل منظورشو میفهمن و سریع از جاشون بلند میشن. نایل همونجوری که دهنشو پاک میکنه از بقیه تشکر میکنه و لویی قبل رفتن دستی روی موهای هری میکشه و بعد از بوسیدن گونش، بهش میگه منتظرشه و البته که هری بهشون لبخند میزنه.

لیام هنوز پشت میز نشسته و حتی از جاش تکون نخورده.

- لیام؟

- من جایی نمیرم هری.

لحنش محکم ولی آرومه. هری آه میکشه و بی خیالش میشه. با سرش به زین اشاره میکنه که دنبالش بیاد.

Meant To BeWhere stories live. Discover now