.18.

1K 213 76
                                    

توی این سه روزی که گذشت اتفاقای زیادی نیفتاد. اگه زین بخواد کارایی که انجام داده رو تقسیم بندی کنه فقط شامل وقت گذاشتن روی آهنگ، حرف زدن با پسرا و بوسیدن لیام میشه.

و معلومه که زین میدونه همین هم چیز کمی نیست.

برخلاف تصورش در واقع تنها گیر اوردن لیام کار واقعا سختیه و همیشه یکی از پسرا اون دور و بر میپلکه. پس عصر روزی که لویی و هری و نایل برای هماهنگ کردن تاریخ انتشار آهنگ میرن تا با منیجمنت صحبت کنن، زین در واقع از تنهاییشون خوشحال میشه.

زین بالاخره حاضره تا در مورد آیندشون با لیام حرف بزنه و این چیز خوبیه.

از طرفی لیام... خب، لیام زیاد خوشحال به نظر نمیرسه. اون اولش اصرار میکنه که با بچه ها بره و وقتی زین با یه صورت مظلوم ازش میپرسه که اون میخواد زینو تنها تو خونه بذاره؟ لیام هم بالاخره وا میده و میمونه.

اما این نشون دهنده ی این نبود که هر پنج دقیقه یکبار به زین پیشنهاد نده که با هم برن بیرون یا با ماشین بگردن.

- لیام، عزیزم، میشه لطفا دو دقیقه آروم بگیری تا من بتونم چند کلمه باهات حرف بزنم؟

لیام یه خنده ی عصبی میکنه و به زورِ زین روی مبل میشینه. هرچند به پشتی اون تکیه نمیده و حالت صورتش جوریه که انگار زیرش میخ گذاشتن.

- وقت واسه حرف زدن هست. بیا من کالکشن جدید کمیک بوکامو نشونت بدم.

و دوباره خیز میگیره تا از جاش بلند بشه.

زین سریع دست لیامو میگیره و با اون یکی دستش اشاره میکنه که بشینه. وقتی لیام کنارش قرار میگیره زین با هردو دستش صورت اونو نگه میداره و پیشونیشو میبوسه.

- آروم باش تدی بر. قرار نیست اتفاق بدی بیفته.

لیام آب دهنشو قورت میده و با سرش تایید میکنه. دست زینو محکم بین انگشتاش میگیره و حاضر نیست ول کنه.

زین برای شروع یه بار گلوشو صاف میکنه.

- ببین، قبلش میخوام یه سوالی ازت بپرسم. تو بهم گفتی که هنوزم منو میخوایی. سوالم اینه که چرا؟ چرا باید منو بخوایی؟

- خب... خب چون دوستت دارم.

صدای لیام ضعیف بود اما مطمئن به نظر میرسید.

- و چرا باید دوستم داشته باشی؟ من چیزی ندارم که به خاطرش عاشقم بشی. قبلا نداشتم، الانم که دیگه بدتر شدم.

بین ابروهای قهوه ای لیام اخم خفیفی میوفته. لیام چونه ی زینو بین دوتا انگشتش میگیره و سرشو بالا میاره.

- زین مالیک، تو میتونی کل زندگی منو داشته باشی. همه ی تصمیمام، همه ی حق انتخابام، میتونی همشونو بگیری. میتونی منو به کسی تبدیل کنی که فقط حرفای تو رو گوش میده و فقط صدای تو رو میشنوه. اما یه کاری هست که بازم نمیتونی انجام بدی. و اونم اینه که تو برای من تصمیم بگیری که چه کسی رو دوست داشته باشم. تو حق نداری کسی که عاشقش میشم رو انتخاب کنی. این یکی فقط و فقط دست خودمه.

چشمای کاراملی زین روی لیام زوم میشن. قاطعیت از تمام چهره ی لیام میباره.
لیام لبای بستشو یه بار روی مال زین میذاره. ادامه ی حرفاشو توی صورت زین زمزمه میکنه.

- و منم عاشق تو شدم. تو میتونی انتخاب کنی که باهام باشی یا ولم کنی. فقط همین.

زین یه دسته از موهای کوتاه لیامو پشت گوشش میبره که البته بلافاصله دوباره برمیگرده به جای قبلیش.

- منم انتخاب خودمو کردم. نمیدونم اونا قراره بعد شنیدنش چیکار کنن. نمیدونم اصلا بتونم از پس همه چی بربیام یا فقط زیر فشاراشون نابود میشم. اما من تو رو انتخاب میکنم. باید خیلی وقت پیش انتخابت میکردم و یه احمقم که زودتر انجامش ندادم. وقتی جوونی فکر میکنی تا آخر دنیا وقت داری. فکر میکنی اگه این آدم نشد، خب به درک، میری سراغ یکی دیگه. در حالی که دیگه هیچ وقت هیچ کسی مثل اون نمیشه و تو میمونی با یه مشت خاطره که هر روز بیشتر از قبل میکشتت.

- در مورد خاطراتی که آدما رو میکشه الان حرف نمیزنیم عشق. چون خدا میدونه چندتا ازشون تو سر من هست.

زین دستاشو دور لیام میندازه و محکم بغلش میکنه. لیام چونشو روی موهای مشکی و به هم ریخته ی زین میذاره و اینقدر سفت نگهش میداره که هیچ فاصله ای بینشون نمیذاره.

- لی؟ فکر میکنی بتونی منو ببخشی؟ برای کارایی که کردم. برای ول کردنت.

- نه.

زین بغض میکنه ولی فقط سرشو تکون میده. خودش میدونه که حق اعتراض نداره.
لیام بالای هردو چشم زینو میبوسه.

- نه نمیتونم ببخشمت. آخه چیزی برای بخشیدن وجود نداره. تو کاری که فکر میکردی درسته رو انجام دادی چون نمیخواستی درد بکشی. و این اصلا اشکالی نداره زین. میدونم واسه تو هم سخت بوده که از همه چی دل بکنی و بری. من نمیتونم خودخواه باشم و بگم کسی که اذیت شد فقط من بودم.

زین سرشو به سینه ی لیام تکیه میده و نفس لرزونشو به بیرون فوت میکنه. شاید وقتی عاشق لیام میشد شناخت کافی روش نداشت، اما الان که اونو بیشتر از خودش میشناسه، باور داره که قلبش آدم درستی رو انتخاب کرده.

و وقتی قلب و عقل هردو یه حرفو میزنن، یعنی باید بهش عمل کرد.

Meant To BeWhere stories live. Discover now