.0.

1.8K 321 181
                                    

تم سانگ همه ی چپترا:

Bebe Rexha - Meant To Be

If it's meant to be, it'll be~

Baby just let it be

Third POV

سال 2026

بی خیال پله برقی میشه و به جاش با دور زدن جمعیت از پله های فرودگاه پایین میاد. عینک آفتابیشو روی صورتش درست میکنه و کلاه سویشرتشو بیشتر جلو میکشه. سعی میکنه با پایین نگه داشتن سرش کسی متوجهش نشه.

ساکی که روی شونه ی چپش انداخته باعث میشه اجبارا سرعت قدم هاشو کمتر کنه تا یه نفسی بگیره.

زین از زندگیش متنفره!


روز قبل
11 ظهر

پشت دستشو به در میزنه و یکم این پا و اون پا میکنه. دلش بدجوری شور میزنه.
هر وقت که بهش اطلاع میدن رئیس منیجمنت باهاش کار داره خبرای بدی از توش در میاد.

گوشه ی لبشو گاز میگیره و سعی میکنه قلبشو آروم کنه.

- بیا تو زین.

درو باز میکنه و وارد میشه. اتاق رئیس مودست یه دفترکار سادست ولی باعث میشه زین از قبل هم بیشتر ناآروم بشه.

- بشین پسرم.

به آقایی که پشت میز خودش نشسته اخم میکنه ولی به سمت یکی از کاناپه های تک نفره میره و میشینه.

- میدونی واسه ی چی اینجایی؟

سرشو به دو طرف تکون میده. هرچی که هست، هرچی که ازش میخوان، فقط دوست داره زودتر تموم بشه.

- بذار برم سر اصل مطلب. من و هیئت مدیره خوشحال نیستیم زین. اصلا خوشحال نیستیم.

وقتی اون مرد دیگه حرفی نمیزنه چشماشو میچرخونه. میدونه باید خودش بپرسه.

- چرا خوشحال نیستید... قربان؟

کلمه ی آخرو با لحن مسخره ای به کار میبره ولی رئیسش فقط لبخند میزنه.

- چون مردم خوشحال نیستن. و میدونی مردم کی خوشحال میشن؟ وقتی چیزی که لازم دارن رو بهشون بدیم.

دستشو روی میز به هم میرسونه و یکم به جلو خم میشه.

- ازت میخوام یه کاری انجام بدی. فردا ساعت 9 سوار هواپیمایی میشی که برات رزرو شده و سمت لندن حرکت میکنی.

زین سرشو با گیجی تکون میده.

- من... فکر نمیکنم متوجه شده باشم...

مرد لبخند بزرگتری میزنه.

- سادست. تو قراره توی ضبط آهنگ با چند نفر دیگه همکاری کنی. فقط یه آهنگه خیلی خب؟ پس لازم نیست الکی شلوغش کنی.

این قرار نیست خوب پیش بره.

- باید با کیا همکاری کنم؟

اگه موقع پرسیدن، صداش یکم میلرزید هیچکدوم به روی خودشون نمیارن.

رئیسش با بیخیالی جواب میده.

- لیام، هری، نایل و لویی. حالا هم ازت میخوام...

زین از جاش بلند میشه و دستشو روی میز میکوبه. اینقدر دندوناشو به هم فشار داده که حس میکنه فردا فکش درد میگیره.

- نه. من لندن نمیرم.

مرد برای اولین بار اخم کوچیکی میکنه.

- این یه خواهش نبود زین.

- فکر میکنی برام اهمیتی داره؟؟

صداش کم کم بالا میره.

- من اگه نخوام هیچ جا نمیرم. چرا نمیری و همین حرفو به هیئت مدیره نمیزنی؟ بهشون بگو آهنگ جدیدشونو میتونن بکنن توی...

- زین.

مرد از جاش بلند میشه و زین سکوت میکنه. با وجود صدای آرومش لحن تاریکی داره.

- لازمه بهت یادآوری کنم که کی باعث شد به اینی که الان هستی تبدیل بشی؟

میزو آروم دور میزنه و درست مقابل زین قرار میگیره. با اینکه تقریبا هم قدن ولی زین این احساسو نداره.

- اگه مودست نبود، تو الان حتی نمیتونستی یکی از لباسایی که تنت هستو بخری. با وجود اینکه هیچ کنسرتی طی این سال ها نداشتی با یه برنامه ریزی عالی فروش آلبومات همیشه جزو تاپ تن بود. با وجود اینکه نمیتونستی توی برنامه های عمومی باشی با جور کردن یه مدل خوب و چندتا قرار ساده توی خیابونا دوباره سر زبونا افتادی. تو که فکر نمیکنی ما نمیتونیم همه ی اینا رو ازت بگیریم؟

زین دستشو مشت میکنه.

- شما حق ندارید مجبورم کنید سوار اون هواپیما بشم.

لحنش تندی قبلو نداشت. بیشتر اینجوری به نظر میرسید که داره تلاش آخرشو میکنه.

- اوه نه. ما کسی رو مجبور نمیکنیم. خودت کسی هستی که فردا تنهایی سوار اون هواپیما میشی. در مورد پیدا کردن بقیه هم نگران نباش. ما هماهنگ میکنیم که یکیشون بیاد دنبالت. حالا برو و چمدونت رو جمع کن پسر خوب.

وقتی با قدم های تند به اتاقش میرسه اولین کاری که میکنه اینه که گلدون چینی بالای تختشو روی زمین میندازه و میشکنه. به هرحال هیچ وقت اون گلدون مسخره رو دوست نداشت.


ووت ها و کامنت های قشنگتون خیلی واسه من ارزش داره😍❤💛

Meant To BeWhere stories live. Discover now