به محض اینکه صبح شد و نور خورشید بالا اومد اشعهی خورشید کجکی کل طبقهی پایینو با گرمای راحتی پر کرده بود.
دستمو دراز کردم تا ببینم جونگ کوک کنارمه یا نه اما تنها چیزی که حس کردم یه جای خالیای بود که اون روش خواب بود.
به سرعت پاشدم و طبقهی پایین و بالارو گشتم
اما نبود
گیج شده دوباره روی کاناپه جایی که جونگ کوک ازش رفته نشستم وقتی که من تنها چیزیم که اون بهش نیاز داره
*تق تق*
تقهی ناگهانیای به در منو از افکارم کشید بیرون
به سمت در دویدم به امید اینکه جونگ کوک باشه اما وقتی درو باز کردم اون نبود
پلیسه
از ترس قلبم افتاد تو شکمم
*م-میتونم کمکتون کنم؟*
پرسیدم
یه تیکه کاغذ دستم دادن و بعد گفتن
*ما دنبال این آدمیم.کیم تهیونگ،تقریبا بیست و دو سالشه با موهای قهوهای و چشمهای مشکی،قدش 179
سانتی متره،اگه دیدینش لطفا بهمون زنگ بزنید*یکیشون گفت
قبل از اینکه برن پرسیدم
*کیم تهیونگ؟*
هر دوشون گیج نگاهم کردن
*بله آقا.همونی که هر روز توی اخبار نشونش میدن تا به شهروندان بوسان هشدار بدن که اون یه قاتل زنگیرهای از ناحیهی گانگسوعه،اگه دیدینش لطفا بهمون اطلاع بدین.*
یکیشون گفت و بعد هر دو رفتن
درو بستم و به سمت دستشوییه طبقهی بالا دویدم
دستمو روی سنگ روشویی کوبیدم و خودمو توی آیینه نگاه کردم
موهام قهوهایه
و چشمامم هنوز آبیه
سرمو تکون دادم و به آرومی رفتم طبقهی پایین و روی کاناپه دراز کشیدم
وقتی صدای باز شدن در اومد
به سرعت نشستم
در باز شد و پسر موقهوهای اومد داخل و بهم لبخند زد
درو بست و قفلش کرد و وسایلشو گذاشت روی زمین
به سمتم اومد و پیشونیمو بوسید و گفت
**تهیونگ چیشده؟مشکلی پیش اومده؟**
*ج-جونگ کوک؟*
**آره خودمم تهیونگ...تو روزها بود که خواب بودی به دکتر زنگ زدم اما گفتن کاری باهات نداشته باشم و فقط بذارم بخوابی اما حالا بیداری بیا بریم یه چیزی بخوریم.**
*چند روز؟*
**فقط دو هفته...**
*تو هنوزم تو کالج درس میخونی تا یه وکیل شی؟*
**آره چطور؟...تهیونگ حالت خوبه؟...**
گیج شده گفت و دستشو گذاشت روی پیشونیم.
بهش نگاه کردم و لبخند زدم
لبخند زدم چون من نمرده بودم
لبخند زدم چون جونگ کوک توی خطر نبود لبخند زدم چون دوباره زندگیم برگشته بود*چیزی نشده،من خوبم جونگ کوک*
**مطمئنی؟**
*آره جونگ کوک فقط خوشحالم که میبینمت*
**منم خوشحالم که میبینمت تهیونگ**
***********************
و پایان:) 🔪
بالاخره تموم شد...
این کودن خنگ همرو خواب دیده بود:) 🔪🔪🔪🔪🔪ووت و سی ام نشه فراموش!
لاو یو ال💛
مالیک
BINABASA MO ANG
Are you calling me a sinner? (vkook)
Fanfiction**من فقط یه قاتل زنجیره ایم که فراریه،چه چیزی در موردش انقدر بده...کشتن منو خوشحال میکنه** *پس تو یه ادم بدی که گنا...* **گناه؟...داری به من میگی گناهکار؟**