25

1K 195 38
                                    

صبح بیدار شدم و آلارممو خاموش کردم

*صبح شنبه*

به خودم گفتم

از تخت بیرون اومدم و یه دوش گرفتم و دندونامو شستم

لباسای موقری پوشیدم و کیف پولمو گرفتم و از در رفتم بیرون

وقتی رفتم بیرون کیف پولمو باز کردم تا ببینم چقدر میتونم خرج کنم.

به قدری دارم که تا دو روز دیگه کفافمو بده

به یه کار نیاز دارم

به سمت نزدیک ترین کافی شاپ رفتم و رفتم داخل و از روی خوش شانسی یه پوستر استخدام دیدم

به سمت پیشخون رفتم و زنگو زدم و کارمند اونجا از در پشتی اومد

دجا وو...

*فرم درخواست کار میخوام*

گفتم و بعد لبخند زدم

پسر با نگاهی اذیت شده نگاهم کرد و بعد چشماشو چرخوند

*کارو گرفتی نیاز به درخواست نیست.*

*ام-*

*استخدامی!حالا بیا اون پشتو نشونت بدم.*

گفت و رفت اون پشت

دنبالش رفتم

************************

وقتی شروع به کار کردم خیلی تعداد زیادی مشتری نیومده بود.

شاید به این خاطره که کافی شاپش بهترین کافی شاپ بوسان نامیده میشه و درواقع اینجوری نیست.

هاها و من دارم اینجا کار میکنم

از اونجایی که مردم زیادی نمیان تو،تو منطقه‌ی خوردن نشستم و اخبارو نگاه میکردم همراهه خوردن قهوه و بیسکوییت.

برای دقیقا دوساعت اونجا نشستم بدون هیچ مشتری‌ای.

همه‌ی‌ کارمندای اینجا کنار گذاشته شدن پس یعنی اونی که منو استخدام کرده اسمش جانیه.

جانی از پشت بیرون اومد و درو پشت سرش بست

به سمت جایی که من نشستم اومد و روبه‌روم نشست

کمی بهم خیره شد تا وقتی که پاکت آدامسشو بیرون آورد و یه تیکه آدامسو ازش بیرون کشید و شروع به جوییدنش کرد.

بعدش از جیب پشتیش یه کلید درآورد و جلوی من نگهش داشت

دستمو دراز کردم که بگیرمش اما از جلوی دستم کنارش برد

چشماشو چرخوند و گفت

*دارم برای‌ مرخصیه سه ساعته‌ای که گرفتم میرم و برای تو یک ساعته اما درهرصورت اینا کلید قفل کردن دره.وقتی میری اتاق استراحت یا اون پشت درو قفل کن اما به جز این موارد درو قفل نکن و بلا بلا بلا باید خودت بقیشو بدونی.*

بلند شد و کلیدو گذاشت جلوم روی میز و به سمت در رفت.

*اما اگه یه نفر اومد داخل و سعی کرد دزدی کنه چیکار کنم...*

گفتم

جانی چرخید و با صورتی بستوه اومده نگاهم کرد

*خب نمیدونم شاید باید به پلیس زنگ بزنی.*

کنایه آمیز گفت و بعد از اینکه رفت بیرون خندید

***********************

سه ساعت گذشته و جانی هنوز اینجا نیست و هیچ مشتری‌ای هم نیومده.
(بهت تبریک میگم با این شغل پیدا کردنت😐)

پاهامو روی میز گذاشتم و موبایل و هندزفریمو درآوردم.

شروع به گوش کردن به آهنگ مورد علاقم توی تمام دنیا کردم که اسمش کمدین از Zion.Tعه.

تقریبا یک دقیقه از آهنگ گذشته بود و یه نفر زنگ روی پیشخونو زد

که منو تا سرحد مرگ ترسوند

هاها سرحد مرگ؟...نه؟آره؟

هندزفریمو درآوردم و بلند شدم

با سری که به خاطر خجالت پایین بود به سمت پیشخون رفتم‌

وقتی به صندوق رسیدم سرمو بلند کردم

*متاس-*

گفتم و بعد متوقف شدم

*ج-جونگ کوک؟*

*************************

خب ورود دوباره‌ی جئونه عزیزو بهتون تبریک میگم!!!
پ.ن:کامنتا خیلی کمه!😐

ووت و سی ام نشه فراموش!

لاو یو ال💛
مالیک

Are you calling me a sinner? (vkook)जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें