دستشو روی پیشخون کوبید و عصبانی بهم نگاه کرد
**تو جچوری اسم منو میدونی؟**
گفت
گلومو صاف کردم
*یادم میاد ک-که اه خ-خیلی وقته پیش یه گایی دیدمت.*
گفتمو سعی کردم باهاش چشم تو چشم نشم
یقهی تیشرتمو گرفت و منو نزدیک تر کشید
**کجا؟**
گفت،اونقدر نزدیک به صورتم که میتونستم بوی الکلی که از دهنش میومدو حس کنم.
*اگه بهت بگم باور نمیکنی.*
**فقط بگو**
*خب خیلی وقته پیش ما دوتا *گلوشو صاف میکنه*دوست پسر هم بودیم.*
**داری درمورد چه فاکی حرف میزنی؟**
*جئون جونگ کوک،دارم در مورد خیلی وقت پیش که تو عاشق یه جنایتکار شدی حرف میزنم و منظورم از جنایتکار خودمم.*
گفتم
ولم کرد و بهم خیره شد و بعد پوزخند زد
**از اونجایی که منو میشناسی،جایی برای موندن داری؟**
*آ-آره.*
**میتونم اونجا بمونم؟**
*چ-چرا؟*
**چون الان با قانون تویه گوه عمیقیام،پس این منم که بایبای میکنم و میرم یا اینکه بهم کمک میکنی،کدومش؟**
**گلوشو صاف میکنه*باشه بهت کمک میکنم.*
**خوبه بزن بریم.**
*ا-اما من باید کار کنم.*
**از کی تا حالا مردم میان به این آشغالدونی،کامان،
مسخره بازیو تمومش کن.**گفت
سرمو تکون دادمو از پشت پیشخون بیرون اومدم
به سمت میزی که روش نشسته بودم رفتم،موبایلمو برداشتم و گذاشتمش توی جیبمو تلویزیونو خاموش کردم
چرخیدم و جونگ کوکو دیدم که خیلی نزدیک به من وایستاده
دستمو روی میز پشتیم گذاشتم که ساپورتم کنه
*چ-چیه؟*
گفتم
پوزخند زد
**معصوم**
گفت و بعد به سمت در رفت و رفت بیرون
شک شده همونجا وایستادم
این جونگ کوکه جدید مثله جونگ کوکه قدیمی رفتار نمیکنه اما جونگ کوکه و من اینو میدونم و اون هنوزم قیافش همونه.
فقط جوریکه من توی زندگیه قبلیم قبل از اینکه ببینمش بودم رفتار میکنه.
از رستوران بیرون رفتم و درارو قفل کردم
*بیا جونگ ک-*
گفتم و بعد متوقف شدم چون اون دهنمو با دستش پوشوند
**بیرون اسممو نگو،فقط یه چیز دیگه صدام کن.**
گفت و دستشو از روی دهنم برداشت
گلومو صاف کردم
*بیا بریم خونهی من لی.*
گفتم
ضربهی دژا وو
وقتی یه خونم رسیدیم درو باز کردم و گذاشتم جونگ کوک اول بره تو و وقتی رفتم تو درو بستم
روی کاناپه نشست و سرشو بهش تکیه داد و چشماشو بست
به سمت آشپزخونه رفتم و در یخچالو باز کردم و یه سیب از توش درآوردم
به پیش جونگ کوک برگشتم و کنارش نشستم
خیلی نزدیک بهش
*جونگ کوک*
گفتم
به آرومی سرشو پایین آورد و بهم نگاه کرد
خدایا اون هاته
**چی میخوای؟**
گفت
سیبو جلوی صورتش گرفتم
*برات غذا آوردم.*
با لبخند گفتم
پوزخند زد و سیبو از دستم گرفت
**من سیب نمیخوام.**
*پس چی میخوای؟*
**تو رو.**
*************************
مسخزهیعرتعسهزهسهزهسنی پارهههههههه
عجب جایی تموم شد😂😂😂😂😂عی خدا
پ.ن:به آخرای داستان نزدیکیمووت و سی ام نشه فراموش!
لاو یو ال💛
مالیک
YOU ARE READING
Are you calling me a sinner? (vkook)
Fanfiction**من فقط یه قاتل زنجیره ایم که فراریه،چه چیزی در موردش انقدر بده...کشتن منو خوشحال میکنه** *پس تو یه ادم بدی که گنا...* **گناه؟...داری به من میگی گناهکار؟**