26

1K 184 41
                                    

دستشو روی پیشخون کوبید و عصبانی بهم نگاه کرد

**تو جچوری اسم منو میدونی؟**

گفت

گلومو صاف کردم

*یادم میاد ک-که اه خ-خیلی وقته پیش یه گایی دیدمت.*

گفتمو سعی کردم باهاش چشم تو چشم نشم

یقه‌ی تیشرتمو گرفت و منو نزدیک تر کشید

**کجا؟**

گفت،اونقدر نزدیک به صورتم که میتونستم بوی الکلی که از دهنش میومدو حس کنم.

*اگه بهت بگم باور نمیکنی.*

**فقط بگو**

*خب خیلی وقته پیش ما دوتا *گلوشو صاف میکنه*دوست پسر هم بودیم.*

**داری درمورد چه فاکی حرف میزنی؟**

*جئون جونگ کوک،دارم در مورد خیلی وقت پیش که تو عاشق یه جنایتکار شدی حرف میزنم و منظورم از جنایتکار خودمم.*

گفتم

ولم کرد و بهم خیره شد و بعد پوزخند زد

**از اونجایی که منو میشناسی،جایی برای موندن داری؟**

*آ-آره.*

**میتونم اونجا بمونم؟**

*چ-چرا؟*

**چون الان با قانون تویه گوه عمیقی‌ام،پس این منم که بای‌بای میکنم و میرم یا اینکه بهم کمک میکنی،کدومش؟**

**گلوشو صاف میکنه*باشه بهت کمک میکنم.*

**خوبه بزن بریم.**

*ا-اما من باید کار کنم.*

**از کی تا حالا مردم میان به این آشغالدونی،کامان،
مسخره بازیو تمومش کن.**

گفت

سرمو تکون دادمو از پشت پیشخون بیرون اومدم

به سمت میزی که روش نشسته بودم رفتم،موبایلمو برداشتم و گذاشتمش توی جیبمو تلویزیونو خاموش کردم

چرخیدم و جونگ کوکو دیدم که خیلی نزدیک به من وایستاده

دستمو روی میز پشتیم گذاشتم که ساپورتم کنه

*چ-چیه؟*

گفتم

پوزخند زد

**معصوم**

گفت و بعد به سمت در رفت و رفت بیرون

شک شده همونجا وایستادم

این جونگ کوکه جدید مثله جونگ کوکه قدیمی رفتار نمیکنه اما جونگ کوکه و من اینو میدونم و اون هنوزم قیافش همونه.

فقط جوریکه من توی زندگیه قبلیم قبل از اینکه ببینمش بودم رفتار میکنه.

از رستوران بیرون رفتم و درارو قفل کردم

*بیا جونگ ک-*

گفتم و بعد متوقف شدم چون اون دهنمو با دستش پوشوند

**بیرون اسممو نگو،فقط یه چیز دیگه صدام کن.**

گفت و دستشو از روی دهنم برداشت

گلومو صاف کردم

*بیا بریم خونه‌ی من لی.*

گفتم

ضربه‌ی دژا وو

وقتی یه خونم رسیدیم درو باز کردم و گذاشتم جونگ کوک اول بره تو و وقتی رفتم تو درو بستم

روی کاناپه نشست و سرشو بهش تکیه داد و چشماشو بست

به سمت آشپزخونه رفتم و در یخچالو باز کردم و یه سیب از توش درآوردم

به پیش جونگ کوک برگشتم و کنارش نشستم

خیلی نزدیک بهش

*جونگ کوک*

گفتم

به آرومی سرشو پایین آورد و بهم نگاه کرد

خدایا اون هاته

**چی میخوای؟**

گفت

سیبو جلوی صورتش گرفتم

*برات غذا آوردم.*

با لبخند گفتم

پوزخند زد و سیبو از دستم گرفت

**من سیب نمیخوام.**

*پس چی میخوای؟*

**تو رو.**

*************************

مسخزهیعرتعسهزهسهزهسنی پارهههههههه
عجب جایی تموم شد😂😂😂😂😂عی خدا
پ.ن:به آخرای داستان نزدیکیم

ووت و سی ام نشه فراموش!

لاو یو ال💛
مالیک

Are you calling me a sinner? (vkook)Where stories live. Discover now