22

1.1K 195 154
                                    

د.ا.د تهیونگ

**ج-جیمین؟**

جونگ کوک گفت و از جکسون دور شد

*این زندگیای چندگانه یه جورایی باحاله مگه نه؟*

جکسون پوزخند زنان گفت

**جیمین من متاسفم به خاطر اتفاقی که برای برادرت افتاد من نمیخواستم اینجوری شه.**

*آه اشکالی نداره جونگ کوک من میبخشمت اما آدما فقط بیست تا جون دارن و برادر من توسط تو کشته شد و اون آخرین جونش بود.*
(کامان مگه تو یه بازیه لنتی ایم؟)

**من متاسفم م-**

جونگ کوک گفت و بعد متوقف شد

جکسون دستشو از توی کتش با یه اسلحه بیرون آورد و به طرف جونگ کچک نشونش گرفت.

**ج-جکسون داری چیکار میکنی؟**

*من نمیتونم یه برادرو جایگزین کنم جونگ کوک*

جکسون ضامن اسلحشو کشید و گلوله رو شلیک کرد.

قبل از اینکه گلوله بتونه به جونگ کوک برخورد کنه من پریدم جلوی جونگ کوک

گلوله وارد سینم شد

افتادم روی زمین و سینمو جایی که گلوله خورده بودو نگه داشتم تا جلوی خونریزیشو بگیرم

**تهیونگ!**

جونگ کوک داد زد و روی زانوهاش کنارم افتاد

جونگ کوک تیشرتشو درآورد و روی زخم گلوله رو فشار داد.

جکسون توی تاریکی محو شد

جونگ کوک منو به پشت چرخوند و بالا سرم نشست و زخمو محکم تر فشار داد

اما خون سریع تر به بیرون اومدن ادامه میداد

جونگ کوک شروع کرد به گریه کردن درحالیکه سعی میکرد بیشتر فشارش بده

**چ-چرا این کار نمیکنه!**

با اشکایی که از چشماش روی تیشرتم میریخت گفت

کمرشو چنگ زدم

*جونگ کوک همچی درست میشه.من دوباره پیدات میکنم.*

گفتم و نفسم تموم شد

**نه نه نه تو زنده میمونی تهیونگ**

گفت و اطرافو نگاه کرد برای یه چیزی که بتونه خونریزیو بند بیاره

*جونگ کوک تو باید بری-*

**تهیونگ!**

یه نفر از پشت جونگ کوک داد زد

اون فرد زانو زد و دستمو گرفت

*تو کی هستی؟*

گیج پرسیدم

*من توعم من تهیونگم من برگشتم تا بیینم واقعا کی هستم و بعد تورو پیدا کردم.*

تهیونگ گفت

به جونگ کوک نگاه کردم و لبخند زدم

*جونگ کوک حالا تو زندگی میکنی و‌من فقط باید دوباره پیدات کنم.*

گفتم

جونگ کوک اون یکی تهیونگو از روم هل داد کنار

اون یکی تهیونگ رفت و وارد تاریکی شد

**تهیونگ دوست دارم**

جونگ کوک گفت و پیشونیشو‌ روی پیشونیم گذاشت

*منم دوست دارم جونگ کوک*

**یادت نره منو پیدا کنی،کل زمانو توی بوسان منتظر تو میمونم.**

*میام نگران نباش.*

گفتم

جونگ کوک به شیرینی لبامو بوسید

درد داشت که منم ببوسمش اما در هرصورت انجامش دادم و دردو نادیده گرفتم.

جونگ کوک بوسه رو شکست و پیشونیشو روی پیشونیم گذاشت

**خیلی دوست دارم**

*منم خیلی دوست دارم...بعدا میبینمت جونگ کوک.*

گفتم و چشمامو به خاطر مرگ بستم

درحالیکه روحم داشت از بدنم جدا میشد میتونستم صدای گریه‌‌ی جونگ کوک و اینکه اسممو فریاد میزدو بشنوم.

وقتی چشمامو‌ باز کردم

مردیو دیدم که از بالا بهم نگاه میکرد و بعد یه زن که درست  اومد کنارش‌.

اطرافمو نگاه کردم و خودمو دیدم که تو یه تخت خواب بچم

شروع کردم به گریه کردن چون میدونستم سالها طول میکشه تا بزرگ شم و دوباره جونگ کوکو پیدا کنم.

زن منو بلند کرد و به سینش فشار داد

*اه گریه نکن این مامانه.مامان اینجاس.*

گفت و منو به دست مردی که فکر میکنم الان پدرمه داد

*اه گریه نکن این باباعه.بابا به خاطر تو اینجاست کیم تهیونگ کوچولوی ما.*

هنوزم همون اسمو دارم....

کیم تهیونگ

**********************

بچز😭🔪این همزمان هم درد داره هم قشنگه.فک کنین وقتی دوباره دنیا میایم به این خاطر گریه میکنیم که میدونیم دوباره باید اینهمه سالو بزرگ شیم😭خیلی برداشت قشنگیه...نمیخوام😭😭😭داستان داره قشنگ میشه...

ووت و سی ام نشه فراموش!

لاو یو ال💛
مالیک

Are you calling me a sinner? (vkook)Where stories live. Discover now