د.ا.د تهیونگ
جونگ کوک از در بیرون رفت و شروع کرد به راه رفتن
من و هوسوک هم پشتش راه میرفتیم
*جونگ کوک،یه وسیلهی نقلیه نداری که مجبور نباشیم راه بریم؟*
گفتم و وایستادم
هوسوک هم متوقف شد و کنارم وایستاد
جونگ کوک چرخید و به طرفم اومد
**تصمیم بهتری داری آقای تهیونگ؟**
گفت
وقتی که میدونو باختم سرمو انداختم پایین
سرشو آورد پایین و به چشمام نگاه کرد و پوزخند زد
**منم همین فکرو میکردم...بیاین من یه ایدهی بهتر دارم.**
گفت و رفت
ماعم به راه رفتن ادامه دادیم
به نمایندگیه مازاراتی که فقط چند مایل از جایی که بودیم فاصله داشت رفتیم.
هممون رفتیم داخل و جونگ کوک به هوسوک و من گفت که بشینیم.
به سمت پیشخوان جلو رفت و یه چیزی به فروشنده گفت و اونم یه کلید دستش داد
جونگ کوک بهمون گفت پاشیم و ماعم تا بیرون نمایندگی دنبالش کردیم
جونگ کوک به سمت یه مازاراتیه اسپورت رفت و سوارش شد
روی صندلیه جلو نشستم و هوسوک هم صندلیه پشت.
جونگ کوک ماشینو روشن کرد و با سرعت از پارکینگ خارج شد و رفت تو جاده
**تهیونگ بهم بگو که کجا باید برم**
*ناحیهی گانگسو*
**گ-گانگسو؟**
*آره*
**میخوای تو رانندگی کنی؟**
*میخوای من بکنم؟*
**آره**
*چرا؟*
**چون یه سری آدمو اونجا میشناسم**
*خب که چی...*
**یه سری چیزارو بهشون بدهکارم و اگه اون چیزارو بهشون ندم منو میکشن.**
*کیا؟*
**گانگسترا**
***********************
بابا اینا همشون وضعشون خرابه😐همه خلافن😐😐😐وتف😐
ووت و سی ام نشه فراموش!
لاو یو ال💛
مالیک
YOU ARE READING
Are you calling me a sinner? (vkook)
Fanfiction**من فقط یه قاتل زنجیره ایم که فراریه،چه چیزی در موردش انقدر بده...کشتن منو خوشحال میکنه** *پس تو یه ادم بدی که گنا...* **گناه؟...داری به من میگی گناهکار؟**