10

3.3K 512 148
                                    

*آلارم خاموش میشه*

بیدار شدم و متوجه شدم با جونگ کوک توی یه تختم

ولی چیزی که بهترش میکنه اینه که لختیم

بلند شدم و نشستم و برگشتمو به جونگ کوک نگاه کردم

چند ثانیه بهش زل زدم تا اینکه بیدار شد

لبخند زد و خودشو کشید

دوباره روشو با پتو پوشوندم

**تهیونگ**

جونگ کوک با صدای سر صبحش گفت

*دوباره بخواب*

گفتم و میخواستم بلند شم

مچمو گرفت

**تهیونگ کجا داری میری؟**

*چرا؟*

**میخوام که تو تخت بمونی تا بتونم بخوابم**

*نه باید بلند شم برم یه چیزی برای خودمون بگیرم تا بخوریم*

**میشه لطفا بمونی؟**

*نه زودی برمیگردم*

بلند شدم و به سمت حموم رفتم و یه دوش گرفتم و لباسای تمیز پوشیدم

اومدم بیرون و جونگ کوکو دیدم که به خوبی لباس پوشیده و روی تخت مرتب شده نشسته

*جونگ کوک فکر کردی کجا داری میری؟*

گفتم و شلوارم که روی زمین افتاده بودو برداشتم و کیف پولمو از توی جیب پشتش برداشتم

**من باهات میام**

*نه نمیای،تو همین جا میمونی و خونه رو تمیز میکنی*

**این خونه‌ی منه تو نمیتونی بهم بگی چیو تمیز کنم**

*پس تو یه خونه‌ی کثیف میخوای؟*

**این چیزی نیست که من گفتم**

*پس وقتی من نیستم خونه رو تمیز کن*

از در رفتم بیرون و به طبقه‌ی پایین رفتم و از در خونه رفتم بیرون

درحالی که داشتم راه میرفتم رستورانی که دیشب بهش غذا سفارش داده بودمو دیدم.

تصمیم گرفتم یه سری به اونجا بزنم

رفتم داخل و مستقیم به سمت پیشخوان رفتم

اونجا دو تا مرد تقریبا هم قد بودن که داشتن بحث میکردن

سه باز به زنگ ضربه زدم و سعی کردم توجهشونو بگیرم

ولی کار نکرد پس به شونه‌ی پسر ضربه زدم

بهم نگاه کرد

^اوه ببخشید،من جینم،من صاحب این رستورانم.متاسفم که مجبور شدین بحث منو شوهرم نامجون رو ببینید،میتونم کمکتون کنم؟^
(عرررررر شوهرشه😱🤤😭💛:) )

Are you calling me a sinner? (vkook)Where stories live. Discover now